لاگ (Log) یا همان ثبت رویداد و وقایع جاری، هویت اصلی یک وبلاگ است؛ و چون ما هم مثلاً وبلاگ مینویسیم، ناگزیریم گاهی از روزمرههایمان بنویسیم که اسم این گونه نوشتهها را گذاشتهایم «پراکندهها»! از آخرین پراکندهگوییمان حدود یک ماه و نیم گذشته و کلی حرف و حدیث داریم برایتان که تا جایی که یادم بیاید تقدیمتان میکنیم!
یک: از اوّل مهر، مشغلههای کاری و درسی خیلی خیلی زیاد شد و این باعث شد کمتر به اینجا برسم و بنویسم. از این بابت خیلی ناراحت نیستم، نگرانی و دغدغهام بیشتر از آنجاست که متأسّفانه فرصت نمیکنم به وبلاگ اساتید و دوستان عزیز و همیشه همراهم مرتّب سر بزنم و مانند سابق انجام وظیفه کنم ... . باید پُست مستقلی برای این عرض تقصیر و عذرخواهی مینوشتم ... به هر حال، همچون همیشه، با بزرگواری و کرامت عفوم کنید و تقاضامندم منّت بر سرم گذاشته و از به روز کردن وبلاگتان باخبرم کنید ... . در مورد اطّلاعرسانی در مورد به روز شدن وبلاگم، عزیزان سایت «بیان» وعدهی ایجاد خبرنامه دادهاند که امیدوارم به زودی محقّق شود و از این شرمندگی هم در بیایم.
دو: بیست و سوم مهر که عزمم را جزم کردم برای مهاجرت به بیان، واهمه داشتم از تنها ماندن در این دیار نو ... . ولی شما بزرگواران چون همیشه، بیشتر از لیاقتم لطف داشتید و با وجود همهی مشکلات (نبود خبرنامه و قصور حقیر در اطلاعرسانی و ...) نگذاشتید در غربت تنها بمانم! دست همهتان را میبوسم که هوایم را دارید و ممنون میشوم اگر مثل همیشه، حواستان باشد به غلط ننوشتن شاگردتان.
سه: توصیههای عطرباز(!): «دانهیل قرمز»، «کارتیر پاشا»، «212 مردانه»، «ورسوز» و «هوگوبوس» را از دست ندهید! مخصوصاً دو تای اوّلی که خیلی به بینیمان مزه کرد! البتّه مراقب رنگ دادن قرمز و مشکیشان روی لباسهای با رنگ روشن باشید! اگر هم رایحهی ملایم میپسندید، تجربه «کنزو لئوپار» را پیشنهاد میکنم! و این که گول اسم و رسم «شانل 5» را خوردم و پشیمانم از خریدنش!
چهار: در خصوص «جوجهمرغخروس»های عزیز هم، خبر جدید آن که دو سه تا از نرینههایشان با آوایی دورگه و شبیه نوباوگان تازه بالغ، صبحها «قییییق» میکشند و احتمالاً به دورهی نوجوانی رسیدهاند! البتّه جوشهای غرور جوانیشان هنوز در نیامده و نمیدانم کی بالأخره «خروس» واقعی میشوند! مادینهها هم هنوز فقط میخورند و کود میسازند! از وقتی هوا سرد شده، به شرح وظایفمان یکی دیگر هم اضافه شده: «جا کردن» مرغها! و زمان: آخر شب که خسته و کوفته به منزل مشرّف میشوم!
پنج: وقتی پای رایانه هستید، یک عدد سیب سرخ پاییزی را کنار دستتان بگذارید و نخوریدش! فقط هر چند دقیقه یک بار ببویید و ببوسیدش ... خیلی حالتان را خوب میکند!
شش: چند روزی است که با «سرماخوردگی» عزیز دست به یقهام! و امروز بالأخره گلودرد خانهنشینم کرد و این شد که مرتکب این پُست شدم! برای شفای همهی بیماران، حمد بخوانید ... .
هفت: باقی بقایتان، جانم فدایتان! یا حق!
مرتبط:
<
<