پراکندهها (3)
این یک پُست وابسته به پُست قبلی است!
1. وضعیّت رگ دستم به لطف خدا رو به بهبودی است! ممنون از لطف و احوالپرسیتان!
2. به لطف خدای مهربان، نیمه دوم افتتاحیه هم به خوبی و خوشی برگزار شد! باز هم ممنون از دعایتان!
3. مهمان گرامی، "آقا" تشریف دارند و چون دیشب به علّت تاریکی نشد دقیقاً رؤیتشان کنیم، امروز صبح به خدمتشان شرفیاب شدیم، و فهمیدیم که سفیدرنگ و خوشگل و البتّه خشن هستند! (چون مرغجوجگانمان را خیلی "نوکنوازی" میکنند!) و امروز متوجّه شدیم بنده خدا خیلی خودمانی و بیرودرواسی هستند و از همان دان مرغ و گندمی که برای سایر دوستانشان میخریم، میخورند!!! ما را بگو که دیشب کشف کردیم باید "کنجاله سویا و ذرّت" برایش تهیه کنیم و امروز همهاش تشویش تهیّه این توشه را داشتیم!
4. کارنامه امروزمان هم (شنبه بود خدای نکرده!) به لطف خدا بد نبود! صبح ساعت شش و ربع ترک منزل کردیم و شب ساعت بیست و یک و سی مشرّف شدیم به همان منزل!!! و الآن هم (که فردا شده!) داریم برایتان مینویسیم!
مثل همیشه دعا کنید، ذرّهای، فقط ذرّهای اخلاص در کارهایم باشد ... .