صفر: قبل از این که چشمان عزیزتان را به این مطلب رنجه کنید، تقاضا میکنم این را (که همزمان با نوشتن این پُست گوش میکنم و حالم را خوب کرده) دانلود کنید و همزمان با شنیدنش، مطلبم را بخوانید! امید که به شما هم حال خوش بدهد!
یک: آمدن مهرماه امسال، همزمان شده با ایّام میلاد بانوی "ماه" و حضرت "مهر" ... آن خواهر و برادر نازنین را میگویم که جادّهی هزار کیلومتری بین قم و مشهدشان، شاهرگ عاشقی ایرانیان است ... . قدمشان مبارک و امید که قدردان حضور مبارکشان در این خاک پاک باشیم ... .
دو: نود و یک هم به نیمه رسید و در نیمهی گذشته، تلخ و شیرین بسیاری اتّفاق افتاد؛ شیرینیهایی همچون رمضان مردادی باصفا، رؤیاهای طلایی المپیک و پارالمپیک و ... و تلخیهایی که شاید بزرگترینشان ظلمی که به امّت پیامبر رحمت در کشورهای مختلف رفت، بود و زلزله قلب ایران، آذربایجان و این آخری توهین به حضرت رسول اعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم ... .
در تلخیها همزخمیم ... و خدای را سپاس که مردم سرزمینم، این قبیله جوانمرد، بامرامترین مردمان هستند و به گرمی دستان آذریهای نازنین را گرفتند، امشب هم در چهلمین روز آن مصیبت، از اخبار شنیدم که اوّلین واحد مسکونی بازسازی شده زلزلهزدگان تحویلشان شده، خدای را سپاس ... .
سه: در مورد توهین به رحمةٌ للعالمین، نکتهای را خیلی وقت است میخواهم بگویم. وقتی در خیابان با دعوایی مواجه میشویم که احیاناً طرفین بددهان و بیادب باشند، هم خودمان و هم عزیزانمان را از آن معرکه دور میکنیم که مبادا گند فحش و اهانت، گوش و دلمان را بیازارد ... . در مورد توهین به پیامبر نازنین هم، دوستان من! همین اطّلاع اجمالی از توهین به آن بهترین آدمیان کافی است برای شوریدن و سوختن و سوزاندن ... شما را به خدا پیگیر این که "چی بوده و چه گفته و دانلود فیلم و ..." نباشید! باور بفرمایید گاهی شنیدن "توهین" به نازنین هستی، گناهی دارد به اندازهی توهین کردن، همچنان که غیبت کننده و غیبت شونده در گناه شریک و سهیمند ... .
چهار: ماجرای توهین اخیر، شاید توطئهای بود که حواسمان را از آن رنجی که برادرانمان میبرند غافل کند ... . فراموششان نکنیم که اگر وجود نازنین پیامبر مکرّم الآن در میانمان بود [که هست البتّه] بیخیال توهین به خودش میشد و میگفت به کمک فرزندانم بشتابید ... .
پنج: شوق و ذوق کودکان و نوجوانان عزیز را که میبینم برای آمدن بهار تعلیم و تربیت، چیزی در سینهام میشکفد از آن روزگار دور و ممنونشان هستم که با خندههایشان و بوی خوب کیف و کتاب تازهشان، شادی را به مهمانی دل من میآورند ... . از خدای مهربان پیروزی و تندرستیشان را آرزومندم ... .
شش: دیروز، سالروز تولّد همسفر زندگیام بود، آمدنش به خودم مبارک باد ... .
هفت: جمعهی دیگری هم غروب شد و نیامدی ... .
<