هم از آفتاب

چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی ----- پنهان از او بپرسم به شما جواب گویم

هم از آفتاب

چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی ----- پنهان از او بپرسم به شما جواب گویم

هم از آفتاب

علم، رسمی سربه‌سر قیل‌است و قال
نه از او کیفیتی حاصل، نه حال
علم نبود غیر علم عاشقی
مابقی تلبیس ابلیس شقی
علم فقه و علم تفسیر و حدیث
هست از تلبیس ابلیس خبیث
هر که نبود مبتلای ماهرو
اسم او از لوح انسانی بشو
سینه‌ی خالی ز مهر گلرخان
کهنه انبانی بود پر استخوان
سینه‌ی خود را برو صد چاک کن
دل از این آلودگی‌ها پاک کن...

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

آخرین نظرات

  • ۳۰ مرداد ۹۴، ۱۷:۱۶ - فاطمه سلام

پیوندها

۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل‌نوشت» ثبت شده است

 

مشهد امام رضا علیه السلام، قلب خراسان بزرگ و پایتخت معنوی ایران اسلامی‌مان است. روزگاری، تحفه‌های ادب و فرهنگ را طبق طبق از دیار خراسان به جای‌جای ایران بزرگ می‌بردند و جهانی فخر می‌کرد به ادب و شعر خراسان و شعرای توسی و نیشابوری و سمرقندی و بلخی و بخارایی‌اش ...

اینک امّا،‌ در این وادی پهناور فضای مجازی و سرزمین بی سر و ته اینترنت (!) که چشم، چشم را نمی‌بیند و صدا به صدا نمی‌رسد، خراسانیان و خصوصا مشهدی‌ها، در هیاهوی ادبا و اهل قلم، خیلی کم و ناپیدا شده‌اند! "شله قلمکار" وبلاگستان، "زعفران خراسانش" به چشم نمی‌آید، بس که عزیزان دل‌نویس و ادب‌پرور تهرانی و اصفهانی و آذربایجانی و ... قلم می‌فرسایند و نقش می‌زنند!

به این فکر افتادم که فارغ از احساسات ناشایست ناسیونالیستی و قوم‌گرایی، قدمی بردارم در راستای آشنایی و نزدیکی بیشتر همسایگان اهل قلم امام رئوف علیه السلام در فضای مجازی؛ این "شِناس شدن" برکات و محاسن فراوانی دارد، از جمله: هم‌فکری و هم‌افزایی علمی و ادبی منسجم، تشکیل انجمن‌های خاص و بهره‌مندی از نظرات صاحب‌نظران، استفاده از تجربیات یک‌دیگر، مشارکت بیشتر و بهتر در حرکت‌ها و خدمات عام‌المنفعه اجتماعی، سهولت در یافتن منابع فکری و از همه مهمتر، حس تعاون و اشتراکی که نویسندگان وبلاگها را به فعالیت بیشتر، دلگرم‌تر و مشتاق‌تر می‌کند.

فارغ از همه اینها، مدّتهاست طرحی به ذهنم رسیده، که اجرای آن، متوقّف به آشنایی با وبلاگ‌نویسان اهل دل همشهریم است که بعداً در موردش خواهم گفت.

لذا این پُست را ایجاد کردم و خودم پیش‌قدم می‌شوم و وبلاگ‌نویسان عزیز مشهدی را که می‌شناسم، به همراه آدرس وبلاگشان فهرست می‌کنم؛ تمنّایم این است که شما هم یاریم کنید و اگر خودتان وبلاگ نویس مشهدی یا خراسانی هستید، و یا وبلاگ‌هایی را می‌شناسید که این‌چنین هستند، در ذیل همین پُست به اطلاعم برسانید. همچنین، تقاضا دارم تا حدّ امکان، اطّلاعاتی در مورد خودتان که صلاح می‌دانید در این فضا منتشر شود را هم در اختیارم بگذارید تا در ذیل معرّفی هر وبلاگ، آنها را هم درج کنم؛ چیزهایی از قبیل تحصیلات و شغل و ... .

این پُست همواره در حال تکمیل است، ان شاء الله.

لطفاً به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.

میرمحمد
۰۶ شهریور ۹۱ ، ۲۱:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ نظر

 

1. این کلبه کم‌فروغ و بی‌مایه، خیلی کم بازدید است، شاهدش هم که حیّ و حاضر همین کنار صفحه موجود است! بزرگوارانی که قدم رنجه فرموده‌اند، بارها به تعویض قالب و دکوراسیون امر فرموده‌اند! لذا این شاگرد تازه‌کار، با آن قالب آسمانی ساده و آشنای پیش‌فرض بلاگفا خداحافظی کرد و نخست قالبی شبیه پوشش MDF و بعد از آن این قالب فعلی را جایگزین کرد! حالا نمی‌دانم این پرو کردن پوشش‌ها و قالب‌های مختلف تا کی ادامه خواهد داشت! شاید بزرگی،‌ مهربانی کرد و قالبی شخصی‌سازی شده، متناسب با حال و هوای وبلاگم، انفاق نمود! پس تا اطلاع ثانوی، اشکال از فرستنده است! به گیرنده‌هایتان دست نزنید و این وضعیت را بردباری کنید دوستان خوبم!

 

2. زلزله آذربایجان، آذری به جان ایرانمان انداخت ... و حال، دل‌هایمان کم کم آرام می‌شود وقتی می‌بینیم به لطف خدا و همّت این خلق خدایی، زندگی دارد به آنجا برمی‌گردد. فقط دغدغه‌ام این است که سرمای مهر و آبان بیاید و خانه‌خراب‌ها، هنوز چادرنشین باشند ... .

 

3. خدای، خیلی بزرگ است ... حکیم، مهربان و بسیار دستگیر ... پس مشکلی که این روزها گریبان‌گیرم شده را خودش حل خواهد کرد و رویم نمی‌شود اینجا چیزی بنویسم که بعدها که بخوانمش، از کم‌همّتی و بی‌صبری‌ این روزهایم شرمنده شوم ... . این دو خط را هم نوشتم، فقط برای این که به دعایتان محتاجم ... .

 

4. گفتم که کم‌بازدید هستم، ولی آن بزرگوارانی هم که آمده‌اند، بسیار بیشتر از لیاقت و قابلیتم لطف داشته‌اند ... دست تک تک‌شان را می‌بوسم ... .

 

<
میرمحمد
۰۲ شهریور ۹۱ ، ۲۱:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ نظر

 

1. بالاخره ماه خوب خدا هم سفره‌اش را جمع کرد و رفت؛ اگر قدرش را می‌دانستیم، آنقدر سیر و سیراب شده بودیم که تا وعده میهمانی سال آینده، هرگز از زور گرسنگی و تشنگی، به فست‌فود ناسالم گناه نرویم و افت فشار محبّت‌مان، ما را مجبور به تزریق محبت شیمیایی خلق‌الله نکند ... آخر عوارض دارد این داروهای شیمیایی...!

 

2. حکایت همیشگی قلاب انداختن به آسمان، و تقلّا برای یافتن هلال، امسال هم بود! بعد از دلبری‌ها و آتش‌افروزی‌های رمضان مهربان مردادی، شوّال طنّاز و دلربا، آنقدر ابرویش را نازک کرده بود، که دیشب یک عالم گالیله مجنون‌صفت، در سراسر ایران کلّی به دنبالش گشتند و گشتند، تا پیدایش کردند! ریا نشود، یک کمی دلم گرفت ... دوست داشتم سفره، حتی اگر شده، یک روز دیرتر جمع می‌شد! به هرحال و به هرروی، عیدتان مبارک!

 

3. یادتان هست در مورد طرح شهرداری در مورد زوجهای جوان و جوانان دم‌بخت نوشتم؟ (اینجا) چندروزی هست که جذب شروع شده و البته زوج‌ها خیلی زودتر آمده‌اند و نام نوشته‌اند و حالا دوره افتاده‌ایم برای به خط کردن آقا پسرهای مجرد حدود 20 تا 30 سال. خدا لطف دارد، و به کمک او اتفاقات خوبی دارد می‌افتد، وگرنه جنس قوی،‌ از آنجا که خودش را عقل کل دانسته و هیچکس جز خودش را قبول ندارد، خیلی "بدمشاوره" است! توی کلینیک‌های مشاوره که بروی، به ندرت می‌بینی در خیل مراجعین، "آقا" آمده باشد! منطقشان هم معمولاً این است که: "پول بی‌زبان را بدهیم به یک آدم زبان‌باز که فقط حرف بزند برایمان؟! خودم صدتا مشاور را درس می‌دهم!"

 

4. خانه‌ای که چندماهی است مستأجرش شده‌ایم، حیاط بزرگی دارد، خاکی و باصفا! و جایی دارد برای نگه‌داری چارپایان و ماکیان! حدود سه ماه پیش، وسوسه بهره‌وری بهینه از این فضای آماده، وسوسه‌ام کرد و با این خیال خام که "چندتا مرغ بگیریم و ته‌مانده غذایمان را بهشان بدهیم؛ هم اسراف و دورریز غذا و نان نداریم، و هم تخم مرغ خانگی می‌خوریم!" بزرگترین اشتباه سال 91 را انجام دادم! 20 رأس جوجه رسمی روستایی را یکی از آشنایانمان آورد و ما "مرغدار" شدیم! اشتباه استراتژیک من این بود که خیال می‌کردم با توجه به تجارب گذشته، از این 20 رأس جوجه عزیز، احتمالا 2-3 تایشان آخر پاییز شمرده می‌شوند! و ماشاءالله هزار ماشاءالله چنین نشد و فقط یکی از آنها مبتلا به "نیوکاسل" شد و دوا درمان جواب نداد و مرحوم شد و بقیه (به اضافه دوتا که صاحبخانه‌مان قاطی‌شان کرد و یک مرغ که همشیره فرستاد که تنها نباشد!) همچون اژدها خوردند و خوردند و مثل سیمرغ و رخش، بالیدند و بالیدند! بعد از 3ماه هنوز نه تخمی ازشان دیده‌ایم و نه آنقدر بزرگ شده‌اند که قابل قصابی بشوند! با توجّه به اشتهای سیری‌ناپذیر این زبان‌بسته‌ها و مشغله‌های فوق‌العاده زیاد این حقیر، حالا خودتان بقیه سوگواریم را حدس بزنید !!! این جریان بغضی بود که باید همین روز و همین‌جا می‌شکستمش! با همدردی‌تان یاریم کنید رفقا!

5. در این لحظات سرنوشت‌ساز، بالای سرمان ایستاده‌اند و امر به رفتنمان به عیددیدنی می‌کنند! ایشان هیچ عذری را برای تأخیر، ولو به‌روز کردن وبلاگم باشد، نمی‌پذیرند، ولی مطمئنم که شما معذورم می‌دانید! عزت زیاد!

 

<
میرمحمد
۲۹ مرداد ۹۱ ، ۱۰:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ نظر

 

وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم،

دل در عبور از سد خار و خاره بندیم

گاه سفر آمد نه هنگام درنگ است
چاووش میگوید ما را وقت تنگ است

گاه سفر شد باره بر دامن برانیم
تا بوسه گاه وادی ایمن برانیم

وادی پر از فرعونیان و قبطیان است
موسی جلودار است و نیل اندر میان است

از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم
بانگ از جرس برخاست وای من خموشم

دریادلان راه سفر در پیش دارند
پا در رکاب راهوار خویش دارند

گاه سفر آمد برادر گام بردار
چشم از هوس از خورد از آرام بردار

گاه سفر آمد برادر ره دراز است
پروا مکن بشتاب همت چاره ساز است

...

باید خطر کردن سفر کردن رسیدن
ننگ است از میدان رمیدن آرمیدن

تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر
بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر

فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید
تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید

یعنی کلیم آهنگ جان سامری کرد
ای یاوران باید ولی را یاوری کرد

گر صد حرامی صد خطر در پیش داریم
حکم جلودار است سر در پیش داریم

حکم جلودار است بر هامون بتازید
هامون اگر دریا شود از خون بتازید

از دشت و دریا در طلب باید گذشتن
بیگاه و گاه و روز و شب باید گذشتن

گر صد حرامی صد خطر در پیش داریم
حکم جلودار است سر در پیش داریم

فرض است فرمان بردن از حکم جلودار
گر تیغ بارد گو ببارد نیست دشوار

جانان من برخیز بر جولان برانیم
زانجا به جولان تا خط لبنان برانیم

آنجا که جولانگاه اولاد یهودا ست
آنجا که قربانگاه زعتر، صور، صیداست

آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد
آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد

جانان من اندوه لبنان کشت ما را
بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را

جانان من برخیز باید بر جبل راند
حکم است باید باره تا دشت امل راند

باید به مژگان رُفت گرد از طور سینین
باید به سینه رفت زینجا تا فلسطین

باید به سر زی مسجدالاقصی سفر کرد
باید به راه دوست ترک جان و سر کرد

جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش
آنک امام ما علم بگرفته بر دوش

تکبیر زن لبیک گو بنشین به رهوار
مقصد دیار قدس همپای جلودار


چند ساعت بعد:

مشهد، سایه:34  درجه سانتیگراد، آفتاب: 39 درجه سانتیگراد؛ (هوا، گرم که نه، داغ! مردافکن!)

دهان‌های روزه‌دار، بسته ... (کیک و ساندیس، بی کیک و ساندیس!)

روز جمعه وسط تابستان، ادارات و مدارس تعطیل! (پس سرویس‌های ادارات تعطیل!)

مبدأ به خلاف هرسال، ضد نیست و شهداست ... (آدرس عوض شده! آدمها سرگردان!)

مجریان مراسم، طبق معمول، آن آخرهای جمعیت! (بی‌برنامگی طبیعی برنامه‌ها در مشهد!)

و با این همه ....

همه آمدند ... همه آمدیم ...

---------------------------------------------

آخرنوشت: مشهد مقدّس، قدسی است ... خیالتان تخت! اینجا و اینجا را ببینید ...

میرمحمد
۲۷ مرداد ۹۱ ، ۰۸:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹ نظر

"روهینگینا" فرزند کوچک و بی‌دفاع "ائیرینه" از بد روزگار، گذرش به سرزمین پسران "تنزین گیاتسو" افتاد و آنجا ماندگار شد؛ سرزمین پسرانی بی‌مهر و ستم‌پیشه و کشتارگر ...
"تنزین گیاتسو" که بیست و سه سال پیش، جایزه گرفته که هرکار دلش می‌خواهد بکند، به پسرانش (راخین‌ها) دستور داد "روهینگینا" را شکار کرده و کباب کنند؛ و گفت، هرچه بتوانید "روهینگا" را جزغاله‌تر کنید، خوب‌تر است و بیشتر خوشم می‌آید و اگر توانستید خاکسترش کنید که خیلی خوب‌تر تر است! راخین‌های دیوسیرت هم کم نگذاشتند و دمار ... از .... روزگار ... (اینجا را نویسنده، ننوشته، گویا دود چشمش را سوزانده)
"ائیرینه" دورادور، "روهینگینا"ی به سیخ کشیده شده را دید، و فقط دید؛ هرچقدر دلش سوخت، اما دست و دلش به کاری نرفت و نرفت تا این‌که در غروبگاه غریب روز شنبه، بیست و یکم مرداد، قلبش لرزید و اشکش جاری شد ... .
 


تبصره: می‌گویم رفقا! حال که دستمان برای نجات "روهینگینا" کوتاه است، بیایید برای قلب "ائیرینه" کاری کنیم!
تکمله: برای کسانی که نشانی دقیقتری می‌خواهند، می‌گویم که قلب "ائیرینه" در شانه راستش واقع شده.
تنبیه: خیلی‌ها برای "روهینگینا" نوشتند و خیلیها هم برای قلب "ائیرینه" و من از همه دیرتر رسیدم؛ می‌دانم قلبهایشان مهربان‌تر از آن است که نبخشندم ... .


تتمّه: انتخاب اسامی در این داستان، کاملا تصادفی نبوده، و این داستان "پر آب چشم" کاملا واقعی است ... .



سایت گرامی صراط، لطف داشته، مثل همیشه ...
<
میرمحمد
۲۳ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

 

شب قدر، و همه چیز دارد اندک اندک تمام می‌شود ...

شب قدر و همه چیز، دارد کم کم شروع می‌شود ...

بنده خدا، امشب، در هیاهوی عرش و فرش گم می‌شود ...

بنده خدا، امشب، پیدا می‌شود ....

خدا امشب می‌خواند ...

خدا امشب خوانده‌ می‌شود ...

...

و در این "کش کشان عاشق و معشوق" کوشش عاشق بیچاره به جایی خواهد رسید، و تقدیر سال بندگی 91-92 رقم خواهد خورد ...

میرمحمد
۲۲ مرداد ۹۱ ، ۰۰:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸ نظر

شاعر، در آن وانفسای قدرت‌مندی مخالفین،‌ سروده:

 

ای دل غـلام شـاه جـهان بـاش و شـاه بـاش          پـیـوسـتـه در حـمــایـت و لـطـف اله بـاش
از خــارجـی هــــزار بـه یـک جـو نـمـی خـرنـد         گو کـــوه تــا به کـــوه مـنــافـق سـپــاه بــاش
چـون احـمـدم شفیـع بـود روز رستـخـیـز               گــو ایـن تـن بـلاکــش مـن پــر گـنــاه بــاش!
آن را که دوستی عـلی نیست کافر است             گـــو زاهـــد زمــانــه و گــو شــیـخ راه بــاش
امـروز زنـده ام بـه ولای تـو یــا عــــــــلـی              فـردا بـه روح پـــاک امــامــان گــواه بـاش
قبر امـام هـشتم و سلطــان دیـن رضـــــا              از جــــان بـبـوس و بـر در ِ آن بــارگــــاه بـاش
دستـت نـمی رسد که بـچـینی گـلی ز شاخ         بـــاری بـه گـلـــبـن ایــشــــان گـیــــاه بــاش
مــرد خــدا شـنــاس کـه تـقـوی طـلــب کـند          خواهی سـپـیـد جامه و خـواهی سیـاه باش
[شاعر] طـریـق بـنـدگـی شـــاه پـیـشـه کـن         وآنــگـاه در طــریـــق چــو مــــردان راه بـــاش

 

شاعر در آن گیر و دار شیعه‌کشی، سروده:

 

در مذهب ما کلام حق ناد علی است               طاعت که قبول حق فتد یاد علی است

از جمله آفرینش کون و مکان                           مقصود خدا علی و اولاد علی است

 

شاعر در آن زمانه پر های و هوی صوفیان، سروده:

 

کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل‏            بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید

 

شاعر در آن روزگار سرد و خشک، سروده:

 

[شاعر] ز جان محبّ رسول است و آل او        بر این سخن گواست خداوند اکبرم‏

 

و باز هم، از پای ننشسته، و غیرتمندانه سروده:

 

طالع اگر مدد کند، دامنش آورم به کف                گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شعف

...

[شاعر] اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق         بدرقه رهت شود همّت شحنه نجف

 

آری! شاعر سنّی است!!!

 


* در موزد غزل اولی، برایم مهم نیست که در نسخه مُثله شده غنی و قزوینی، حذفش کرده‌اند، و اربابان نشر، شمارگان این نسخه ابتر را میلیونی کرده‌اند! برایم مهم آن است که زمانی در دوره زندیه، فقط این غزل و یک غزل دیگر را در آرامگاه حافظ نقش کردند (ببینید) و در نسخه‌ چاپ سنگی که مادرجانم دارد و مال سال 1330 است و نسخه‌ای که پدرم دارد و چاپ انتشارات امیرکبیر در سال 1348 است و دو نسخه که خودم دارم، یکی با تصحیح دکتر تیمور برهان لیمودهی و یکی با تصحیح محمد بهشتی، این غزل برای راضی کردن برادران ناتنی، حذف نشده... و هست، کامل، و به همین زیبایی!

 

**خودش، روزگار الآن را پیش‌بینی کرده شاید! آخر خودش گفته بود:

رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس                     گویا ولی‌شناسان، رفتند از این ولایت

...

عشقت رسد به فریاد، گر خود به سان حافظ           قرآن ز بر بخوانی،‌ با چارده روایت

 

*** امروز، روز علی علیه السلام است، و شاید، بهترین روز بود که این بغض را بشکنم!

یا علی!

میرمحمد
۲۰ مرداد ۹۱ ، ۱۳:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ نظر

خدایا! اگر هزار شب قدر هم بیاید و تا صبح، بنالیم و بباریم، آیا همچون علی علیه‌السلام خواهیم شد...؟

یا این که، اصلاً خدایا! چندهزار شب قدر، باید بنالیم و بباریم، تا آخرین پسر علی علیه‌السلام بیاید ... ؟

علی علیه‌السلام، تنهاترین مرد خدا بود، و تو از خیلی از "تن"ها باید بگذری، تا محرم آن "تنهاترین" شوی ...

علی علیه‌السلام، امشب به ملکوتیان، سلام دوباره می‌دهد، بعد از شصت و سه سال جدایی و سی سال "تنهایی" ...

امشب، شب توبه است، شبی که "تو" "به" خدا می‌رسی ... فراموشم نکن آن بالا!

امشب، شب زاده شدن است، از "نو" زاده شدن ... در معصومیت اشک‌هایت فراموشم نکن، ای "نوزاد" ...

<
میرمحمد
۱۹ مرداد ۹۱ ، ۱۴:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

 

روزگاری، جماعتی تنبل، که زورشان می‌آمد ذکر شریف صلوات (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را کامل بنویسند، بدعت (ص) نوشتن را گذاشتند. با این توجیه که می‌خواهیم این اسماء شریفه در معرض هتک و بی‌حرمتی قرار نگیرد و دست بی‌وضو به آن نخورد! ضربه‌ای که این جماعت به فرهنگ و نگارش دینی ما زدند، کم نبود از هرزه‌درایی های توهین‌کنندگان به اسامی ائمه علیهم السلام و البته که آن موقع، کسی صدایش در نیامد!

غافل از آنکه:

اولا: حضرت پیامبر اعظم صلوات الله و سلامه علیه، می‌فرمایند: "هرکس در کتابی یا نوشته‌ای بر من صلوات بنویسد، تـا زمـانی که نـام مـن در آن کتـاب هـست، فرشتگان پیـوسته برای او از درگاه حـق طلـب آمـرزش میـکنند.
(بحارالانوار جلد91صفحه71)

ثانیا: سکه‌های ولایتعهدی حضرت امام رضا علیه السلام را دیده اید؟ اگر ندیده‌اید، اینجا یا اینجا را ببینید؛ به نظر شما، اگر چنین احتیاطی برای اسماء متبرّکه شایسته بود، حضرت عالم آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین با ضرب این سکه‌ها برخورد نمی‌نمود؟! یا اقلا حدیثی در مذمت چنین اقدامی نمی‌فرمود؟ چه چیزی
بیشتر از سکه در معرض بی‌احترامی و لمس بدون طهارت؟

ثالثا: مراجع معظم تقلید، در مورد چاپ و نشر اسماء جلاله و متبرکه در روزنامه‌ها و مجلات، فرموده‌اند که چاپ اشکالی ندارد، ولی استفاده‌کنندگان باید مراعات حرمت را بکنند.

رابعاً: آیا علم به این که کسی یا کسانی، در جایی، به قرآن کریم بی‌حرمتی می‌کنند، دلیل می‌شود که چاپ و نشر قرآن را متوقف کنیم؟!

به هر روی، قسمت دردناک‌تر این است که این سنّت غلط، در مواردی هم که ابداً احتمال بی‌حرمتی نیست (مانند بیلبوردها و تابلوهای تبلیغاتی، و نوشتارهای فضای مجازی) هم دیده می‌شود! کافی است قدری در کوچه‌ و خیابان حواستان به تابلوها باشد و در فضای مجازی هم ببینید که مذهبی‌نویسانمان، چگونه می‌نویسند!
و انصافاً در فضای مجازی که لمس اسماء هرگز معنایی ندارد و نوشتن صلوات کامل هم جز Copy و Paste، وقت و هزینه‌ای نمی‌برد، این بی‌انصافی خیلی تلخ‌تر است!

به نظرم، باید یک نهضتی راه بیندازیم برای تکریم و بزرگداشت اسماء متبرّکه؛ نهضت صلوات‌نویسی! همانطور که در صدا و سیما، از چندسال پیش، مجریان اخبار، سنّت حسنه صلوات را پایه گذاشتند و میلیونها صلوات را همراه خود کردند و فضای سراسر میهن را در هنگام آغاز اخبار، معطّر ... .

بیاییم، با هم عهد ببندیم تا در سایت‌ها و وبلاگ‌هایمان، اسامی مقدّس محمّد و علی و فاطمه و اولاد مطهرشان صلّی الله علیهم اجمعین را کامل و درست بنویسیم، و همراه آن، ذکر مقدس صلوات را، آن هم بدون پرانتز و گیومه، که جزء اصلی کلاممان باشد! نه جمله معترضه و قابل حذف!
تا دنیا دنیاست، به حول و قوه الهی، این نوشتار باقی می‌ماند و تا دنیا دنیاست، برایمان ثواب می‌نویسند ان‌شاءالله ... .
اهالی قلم، سرفرازم می‌کنند اگر در نظرات ذیل همین مطلب، پذیرش این عهد را اعلام فرمایند.
 

* این هم بی‌ارتباط با موضوع نیست که دردم می‌گیرد وقتی می‌بینم و می‌شنوم که مدّاحان محترم و خطبای گرامی، برای این که مبادا صلوات فرستادن مردم، مزاحم فعالیت شریفشان شود، از گفتن نام مقدّس محمّد ابا می‌کنند، و بجای آن می‌گویند پیامبر ... دیده‌اید آیا؟! آنها هم نهضتی لازم دارند!

** غیر از ذکر مقدس صلوات، اذکار دیگری هم به این سرنوشت دچار شده‌اند: "علیه السّلام" و "سلام الله علیها" و "عجّل الله تعالی فرجه الشّریف" و "رحمة الله علیه" تبدیل شده‌اند به: (ع) و (س) و (عج) و (ره) و ... همّت کنید عزیزان که این‌ها را هم درست بنویسیم!

***جایی که اسم دو تن از معصومین علیهم السلام را می‌نویسیم، بایستی از عبارت علیهما‌ السلام استفاده کنیم، که این مورد را در این موارد اغلب دیده‌ام که رعایت نمی‌شود: حسن بن علی علیهما السلام، موسی بن جعفر علیهما السلام، علی بن موسی الرضا علیهما السلام و مانند آن.

**** شنیده‌اید حرمت امامزاده را،‌متولی باید رعایت کند؟! صفحه زندگی‌نامه امام رضا علیه السلام را در این سایت وزین مشاهده فرمایید! شاهد عرایض قبلی بنده!

تکمله: پایگاه محترم وبلاگ‌نویسان ارزشی، این پیشنهاد حقیر را در ستون "جنبش‌های وبلاگی" درج فرمود... و نیز پایگاه گرامی عمارنامه، لایق دانستند حقیر را و این مطلب را اینجا بازنشر نمودند؛ اجرشان با صاحب صلوات ان‌شاءالله...
 
<
میرمحمد
۱۸ مرداد ۹۱ ، ۱۵:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ نظر

همچین ناجور حرصم می‌گیرد وقتی جنسی می‌خرم و می‌بینم رویش نوشته: "قیمت مصرف کننده: هزار تومان!" خوب خوش‌انصاف! این رسم مشتری‌مداری است که قیمت مشتری را روی جنس، آن هم اینقدر نازل، بزنی؟! خوب است من هم به تو و جدَ و آبادت اتیکت قیمت بزنم؟! نوشتن یک "برای" چقدر خرج دارد مگر؟! مرضی شده این خلاصه‌نویسی توی ادبیات ما! بعدا بیشتر در موردش خواهیم حرفید (!!!)

<
میرمحمد
۱۷ مرداد ۹۱ ، ۰۹:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر