هم از آفتاب

چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی ----- پنهان از او بپرسم به شما جواب گویم

هم از آفتاب

چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی ----- پنهان از او بپرسم به شما جواب گویم

هم از آفتاب

علم، رسمی سربه‌سر قیل‌است و قال
نه از او کیفیتی حاصل، نه حال
علم نبود غیر علم عاشقی
مابقی تلبیس ابلیس شقی
علم فقه و علم تفسیر و حدیث
هست از تلبیس ابلیس خبیث
هر که نبود مبتلای ماهرو
اسم او از لوح انسانی بشو
سینه‌ی خالی ز مهر گلرخان
کهنه انبانی بود پر استخوان
سینه‌ی خود را برو صد چاک کن
دل از این آلودگی‌ها پاک کن...

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

آخرین نظرات

  • ۳۰ مرداد ۹۴، ۱۷:۱۶ - فاطمه سلام

پیوندها

۲۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است

 
پرده‌ی اول:
استاد به شاگردش فرمود: به زودی دچار شبهه‌ای می‌شوید که چون نشانه‌ای ندارید و راهنمایی هم در دسترس‌تان نیست نجات نخواهید یافت مگر این که "دعای غریق" را بخوانید.

شاگرد پرسید: آن چه دعایی است؟

و استاد:

یا اللهُ یا رَحْمنُ یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِینِکَ

شاگرد برای آن که تکرار کند و درس را بهتر به خاطر بسپارد:

یا اللهُ یا رَحْمنُ یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ و الأبصار ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِینِکَ

استاد فرمود: به راستی که خدای عزّوجل مقلب القلوب و الابصار است، اما آن‌چنان که من گفتم بگو:

"یا اللهُ یا رَحْمنُ یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِینِکَ"

و استاد مهربان، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام، اینچنین درس امانت‌داری در نقل حدیث و دعا و پرهیز از بدعت و کم و زیاد کردن عبارات معصوم را به شاگردش (عبدالله بن سنان) داد ... .

 

پرده‌ی دوم:

می‌گوییم شیعه‌ هستیم، و پیرو آن نورهای پاک الهی، "پی رو" نه یک قدم عقب می‌افتد و نه یک قدم جلوتر می‌رود! و قرار شد که در چیزهایی که یادمان دادند، دخل و تصرّف نکنیم! همین امروز در همان مجلس ختمی که داستانش گذشت، از زبان قاری محترم و برای بار چند هزارم شنیدم که اتّفاقاً همین دعای فوق‌الذّکر را که امام خصوصاً روی آن دست گذاشتند و نهی کردند از دست‌کاری‌ش، موقع ختم جلسه به این صورت خواندند:

یا اللهُ یا رَحْمنُ یا رَحِیمُ یا مقلّب القلوب، ثبّت قلوبنا علی دینک ...

خوب پدرجان من! می‌دانم ادبیات عرب بلدی و می‌توانی واژه مفرد را جمع مکسّر ببندی و ضمیر مضافٌ‌الیه آن را هم جمع بیاوری! ولی آیا لحظه‌ای فکر کرده‌ای که حتماً چنین چیزی را ائمه ما هم بلد بودند و اگر لازم بود در جمع آن طور خوانده شود، حتماً توصیه می‌فرمودند؟!

و ای خوانندگان گرامی! در ادعیه و زیارات، مبادا دخل و تصرّف کنید! همانی را بخوانید که هست! نه یک حرف کمتر و نه یک حرف بیشتر! که اگر فضیلتی به آن زیادت بود، مطمئن باشید معصوم علیه‌السلام دریغ نمی‌کرد!

آخر دعای سلامتی امام زمان عجّل الله فرجه (اللهمّ کن لولیّک ...) "برحمتک یا ارحم الراحمین" ندارد!

فرازهای معروف زیارت عاشورا (إنّی سلمٌ ...) یک بار در متن آمده است! اگر تکرار لازم بود، مانند لعن و سلام آخرش می‌گفتند که تکرار کنید (و جالب است که آنچه دستور به تکرار داده‌اند -صد لعن و صد سلام- را تکرار نمی‌کنیم!)

در مورد فرازهای کمیل و ندبه و توسّل هم همینطور!

و هزاران مورد دیگر که خودتان بهتر از این حقیر می‌دانید!

<
میرمحمد
۲۲ شهریور ۹۱ ، ۱۸:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر
 
شرکت در مجلسی که برای بزرگداشت عزیز از دست رفته برگزار می‌شود، گاهی نه برای "ترحیم" و "غفران" آن سفر کرده، که برای تسلّای دل داغدار بازماندگان و "هم‌سوگی" با ایشان است. امروز به چنین محفلی رفتم ...
***

همکاری دارم بسیار بشّاش و آرام و مؤدّب و باوقار، که همیشه خوش‌پوشی و خوش‌اخلاقیش زبانزد است. گمانم دو سال پیش بود و روزی بود نزدیک تعطیلاتی چندروزه که موقع صرف ناهار در جمع همکاران، وقتی گل می‌گفتیم و گل می‌شنیدیم، به مناسبتی بحث از مسافرت شد و همان توصیه‌ها و آدرس دادنها و ...، و دیدم آن همکار خوبم ساکت و سر به زیر، فقط لبخند می‌زند. اینطور مواقع خیلی زود غم نهفته آدمها را حسّ می‌کنم؛ صبر کردم و پس از جمع شدن بساط سفره، ازش پرسیدم که شما برنامه‌تان برای سفر چیست؟

با همان حُجب و وقار همیشگی، پرده از دردی برداشت که تا مدّتها فکر و دلم را مشغول کرده بود ... .

همکار مهربانم، فاطمه شش ساله‌ای داشت که تا دو و نیم سالگی شادمان و شیرین‌زبان بود و هیچ مشکلی نداشت؛ تازه سی ماهه شده بود که روزی می‌بینند هنگام بالا و پایین رفتن از پلّه‌ها تعادلش را از دست می‌دهد و ... . زیاد طول نکشید تا زمانی که لوکودیستروفی (Leukodystrophy) تمام اعصاب دخترک را تحلیل برد و اولش راه رفتن و بعد حتّی حرف زدن را از دخترک گرفت و جلوی چشم مادر و پدرش مثل شمع آب شد ... .

این بیماری با نرخ ابتلای یک مورد در یک و نیم میلیون تولّد، امتحانی شد برای آزمودن بردباری پدر و مادر... و آن روز که همکارم در موردش گفت، اقلّا سه سال بود که فاطمه فقط جیغ می‌کشید، جیغ جیغ و جیغ ... و این، باعث شده بود که خانواده‌اش، نه خواب و استراحتی داشته باشند، و نه آرامش و آسایشی و نه امکان سفر و تفریح و ... . و این سوای مصیبت درمان "بیماری خاص" بود که هزینه‌های کمرشکنش، از همه چیز زندگی عقبشان انداخته بود ... .

معمولاً، کودکان مبتلا به این بیماری، دو سال بیشتر دوام نمی‌آورند و بعد شمع جانشان خاموش می‌شود، امّا آزمون همکار عزیزم، پنج سال و نیم طول کشید و امروز، نه برای ترحیم و مغفرت آن غنچه بی‌گناه و پاک، که برای آرامش دل مهربان همکار نازنینم به مجلسش رفتم و قرآن خواندم ... .

این مطلب را نوشتم، برای بزرگداشت قلب صبور "قاسم" عزیزم که با وجود این همه درد، هرگز‌ خمی به ابرو نیاورد و هرگز نمی‌توانستی بفهمی که در پس این چهره پر "بُشر"، "حُزنی" سنگین بر دلش است.

قاسم بزرگوار! و هم‌سفر صبورش! شفیعه‌ای برای خودتان فرستادید و بشارت بر شما که امام شهیدِ همین امروز، حضرت صادق علیه السلام، فرمود:

پاداش مؤمن بر مرگ فرزندش بهشت است، صبر کند یا نکند ...

همان دم در خواهد ایستاد تا زمانی که پدر و مادرش را زودتر از خودش، وارد بهشت کنند ... .

 

<
میرمحمد
۲۲ شهریور ۹۱ ، ۱۵:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

 

یکم:

آفتاب اسلام که طلوع کرد، پیامبری برانگیخته شد "رحمةً للعالمین" رحمت و آرام و هدایت برای همه‌ی همه‌ی بشریّت، برای کافر و مؤمن، ترسا و مجوس و مسیحی و یهودی ... محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم پیامبر همه شد ... . گروهی سر به فرمان الهی نهادند و ایمان آوردند و شدند "مسلمان" و گروه بیشتری نه، و بر همان که بودند، ماندند ... .

پیامبر ما، پیامبر آنها هم هست، و این که هدایتش را نپذیرفتند، سایه‌ی رحمت آن "عالی‌مقام" را از سرشان کم نکرد و به همین خاطر، با تعبیر "پیامبر اسلام" به شدّت مخالفم! محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم پیامبر همه است ... آخرین پیامبر و برترین پیامبر ... پیامبر اعظم... .

به نظرم ترکیب "پیامبر اسلام" ساخته‌ی کسانی است که خواستند مرزبندی کنند و سهم‌بندی کنند و با زبان بی‌زبانی این گزاره نادرست را به مسلمانان تلقین کنند که "پیامبران دیگر هم [در همین روزگار] رسمیّت دارند و پیروانشان حقّانیّت و شما هم حدّ و مرز خود را بشناسید و تلاشی نکنید برای تبلیغ دینتان! موسی به دین خود و عیسی به دین خود و "پیامبر اسلام" هم به دین خود!!!" گرفتید نکته را؟!

دوم:

ما، جماعتی که علی علیه السلام را خلیفه اوّل می‌دانیم، اعتقاد داریم که معدن و منبع معارفمان، از آن مولاییست که او هم بلاواسطه و بلافاصله، از محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم بهره برده است؛ پس اعتقادمان آن است که پیرو واقعی پیامبر اعظم ما هستیم، و شیعه، یعنی همان اسلام ناب و خالص و بقیه: "چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند ..."

شیعه، مسلمان کامل و واقعی و حقیقی است و ایمان و عملش از همه بیشتر شبیه رسول الله (اسوة حسنة) است، پس اعتقاد داریم که "اهل سنّت واقعی" هم ما هستیم، و بقیّه این عنوان را ربوده‌اند! و زیرکانه چنین به ما تلقین کرده‌اند که "شما شیعه علی علیه السلام هستید، ولی ما پیرو سنّت نبیّ صلّی الله علیه!"

سوم:

شیعه، اصیل‌ترین مرام و مسلک است؛ به قدمت ظهور اسلام و همه‌ می‌دانید که اولین استعمال این اصطلاح نیز بر زبان مبارک پیامبر اعظم بود که "هذا و شیعته هم الفائزون ..."

ترکیب "شیعه جعفری" را خیلی شنیده‌ایم و به کار برده‌ایم و در بیان فلسفه آن هم گفته‌ایم که حجّت ناطق، حضرت امام صادق علیه السلام مروّج و مؤسّس این مکتب بوده است. این ترکیب هم نوعی مرز بندی بوده در مقابل آنانی که خودشان را "حنفی و مالکی و حنبلی و شافعی" دانسته‌اند و چون می‌خواستند‌ امام مؤسّس مذهب ما را هم، هم‌عصر و مقارن امام خودشان معرّفی کنند، از امام جعفر بن محمّد علیهما السّلام مایه گذاشتند ... .

به نظرم این ترکیب "شیعه جعفری" هم از همین جهت نادرست است، ما در اصل، مسلمان ناب و "شیعه محمّدی صلّی الله علیه و آله و سلّم" هستیم و در طول آن اسلام ناب، شیعه علوی و حسنی و حسینی و جعفری و رضوی و ... .

مؤسّس مذهب ما (تنها مذهب حقّ) همان مؤسّس اسلام است: خدای رحمان و متعال؛ و بزرگترین مروّج آن هم، حضرت پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم ... .


حاشیه مهم‌تر از متن: بیایید اعتقاد برترین‌مان را به برترین گفتار و عمل بیاراییم، تا زبان بدگویان و بدخواهانی که شیعه را به سستی و کاهلی و بی‌قیدی در عمل و تعبّد متّهم می‌کنند بریده شود ... . اوّلین علامتش هم،‌ همان آخرین وصیّت امام نازنیمان باشد ...

لا یَنالُ شَفاعَتَنا مَن استَخَفَّ بِالصَّلاةِ

شهادت و عروجش، به ناسوتیان تسلیت و به ملکوتیان تهنیت باد ... .

<
میرمحمد
۲۱ شهریور ۹۱ ، ۲۱:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ نظر
 
توی مشهد ما که خبری نیست! اوضاع کاملاً امن و امان است (برای همه عزیزان!) و هرکس هرکار می‌خواهد می‌کند! ولی توی تهران ما گویا خبرهایی بوده و ظاهراً گشت ارشاد، به بعضی خواهران عزیز و دل‌نازک و حسّاسمان گیر می‌دهد و قلب برخی برادران عزیز و دل‌نازک و حسّاس را به درد می‌آورد!
حکایت این خواهران ما، حکایت راکبان فهیم و بافرهنگ و خردمندی است که به زور جریمه و توقیف، بایستی کمربند ایمنی را ببندند و یا این که کلاه ایمنی را بر سر بگذارند! یعنی باید به زور حافظ جان خودشان باشند!



1. خانواده پدری‌م (منهای پدر بزرگوارم که گویا از محل کارشان مرخصی نداشته‌اند!)، عازم ایران‌گردی هستند و 12 همین امشب، پرواز دارند؛ محتاج دعایم برای سلامتی‌شان ... .

2. امروز، موعد واکسن چهارماهگی جوجه‌گان بود! با مراجعه به دامپزشک مربوطه و داروخانه گرامی (که بنده خدا متصدّی‌ش اسلوموشن کار می‌کرد و برای 1550تومان دوا، یک ربع وقتمان را گرفت!) واکسنشان را تهیه نمودیم و به دلیل رقّت قلبی که این رفیقتان دارد (!) (که دل سوزن زدن به سینه یا گردن آن بی‌زبان‌ها را ندارد!) منتظر تشریف‌فرمایی فامیل بزرگوار متعلّقه گرامی هستیم که بیایند و زحمتش را بکشند!

3. یکی دو روز رژیم‌شکنی کردیم و الآن داریم از عذاب وجدان،‌ نِفله می‌شویم! دعا کنید اراده‌مان محکمتر شود تا هرچه سریعتر به آن هدف مقدّس (دو رقمی شدن!) برسیم!

4. فردا بیست و یکم شهریور است! سالگرد حملات یازدهم سپتامبر و نیز موعد آن قرار وحشتناک که با هم گذاشتیم!!! یادتان هست؟! اگر فردا شب چیزی ننوشتیم، دعایش را به جان آن دخترخانم محترم خوزستانی بفرمایید! و فاتحه‌ای هم نثار روح این حقیر سراپا تقصیر!
 
<
میرمحمد
۲۰ شهریور ۹۱ ، ۲۱:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ نظر
 
خیال می‌کنم "دیندار" هستم و خیال می‌کنم کاری می‌کنم برای رضایت قلب مقدّس حضرت آفتاب علیه السلام، ولی گاهی که با خودم که نه، با مردمان دور و برم خلوت می‌کنم، می‌یابم که نه! خبری نیست! از همه عقبم ... از همه ...
تمام قد می‌ایستم به احترام آن دانشجوی معماری، که دلش در گرو معمار هستی است ... آن زائر مجاور دل‌خسته "آفتاب خاوران" که در کشاکش دهر، هروقت کم می‌آورد، پرسه زن حریم شمس‌الشموس می‌شود و بعد همچون "سنگ زیرین آسیا" پایمردی می‌کند به اعتقادش ...
من هنری نکرده‌ام با مسلمانیم! که زاده خانواده‌ای هستم که بسیار مسلمان‌تر از من بوده‌اند و پرورش یافته خانه و محیطی که ایمان و عمل از در و دیوارش می‌باریده است ... .
هنرمند اوست، که پایمردی می‌کند به اعتقادش، و به دیانت و تقوایش، وقتی استاد زبان‌درازی می‌کند به انکار "خدا" و "قیامت" و هم‌کلاسی‌هایش پوز و نیش‌خند می‌زنند و او باز هم بغضش را مردانه فرو می‌خورد و از "خدایش" دفاع می‌کند!
آری! او هنرمند است! و شاهکارش، شکستن آن بغض است، در نیمه شب، سر سجّاده‌ای به خوشبویی همان سجّاده کودکی‌ش ... .
و من می‌دانم! دور نیست آن روزی که خدایش از او دفاع خواهد کرد ... .

أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ...


یادم رفت بگویم، خیال می‌کردم بابا ندارد، ولی حسودیم شد وقتی دیدم روز پدر را به چه بابای مهربانی تبریک گفته ... .

تکمیلی: اخلاص و مردانگی را باید از او بیاموزم ... بعد از نشر این مطلب، برای این که مبادا شناخته شود، آدرس وبلاگش را حذف کرد ... "و آنان که در زمین گمنامند، در آسمان مشهورترند ..."
<
میرمحمد
۲۰ شهریور ۹۱ ، ۲۰:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر

همسرم زبون تشکّر نداره، هرچی بیشتر محبّت و خدمتش می‌کنم، کمتر جواب می‌گیرم ...

گاهی حتّی یک "دستت درد نکنه" خشک و خالی هم نمی‌گه! اصلاً لطفی که به او می‌کنم، وظیفه من می‌دونه ...

اونقدر بی‌معرفت و بی‌چشم و رو و قدرنشناسه که اصلاً خوبی‌های من به چشمش نمیاد ...

خسته شدم از عشق و محبّت یک‌طرفه ... مهربونی از دو سره! که از یک سر دردسره ... 

...

همسر شما، مخلوق ضعیف خداست، یکی مثل خودتان ... این همه مهر و محبّت و فداکاری و خدمت بی‌دریغتان، خیلی ارزش دارد، خیلی! ارزشش بالاتر از آن است که نیّت و انگیزه‌تان از این همه خوبی، جلب محبّت و قدردانی یک مخلوق ضعیف و [شاید] بی‌معرفت باشد ... پس حواستان باشد این گوهر باارزش را کجا و چطور خرج می‌کنید!

شما بهتر از این برادرتان می‌دانید که بهترین نیّت و انگیزه برای گفتار و رفتار آدمی، کسب رضایت و قُرب الهی است و بالاترین قدردان (شکور) آن دادار مهربان است ... پس، اگر خدمتی می‌کنید و یا محبّتی، با "او" معامله کنید! حتّی اگر لبخندی می‌زنید به روی شریک زندگی‌تان، اوّلش قصد قربت کنید! اگر خریدی می‌کنید و یا غذایی می‌پزید، برایش خودتان را می‌آرایید، خانه را رُفت و روب می‌کنید، توی دلتان بگذرانید "قُربةً عندالله..." و اینطوری خودتان را، کارتان را و زندگی‌تان را خالص کنید ... فقط برای او ...

این، چندتا نتیجه خوب دارد:

1. هیچ وقت مهرورزی و خدمتتان را بی‌ثمر نخواهید دانست! چون باور دارید که -اگرچه طرفتان قدرنشناس باشد- با کسی معامله کرده‌اید که خیلی خوب بلد است "اجر صبرتان" را بدهد ... .

2. هرگز از عشق‌ورزی و یاوری خسته نخواهید شد ... وقتی ایمان دارید که در ازای هر لبخندتان و در بهای هر قدمتان، آن ربّ نازنین ذخیره‌ای را برایتان فراهم می‌کند ... .

3. پرخاش و بی‌ادبی و بی‌مرامی طرف، دلسردتان نخواهد کرد و اتّفاقاً امیدوارتر خواهید شد! چون می‌دانید که کار خیر، کاری که برای فقط "او" است، هرچه سختتر باشد، پاداش بیشتری دارد ... .

4. و خاطرتان جمع باشد! اگر ما یاد بگیریم خوب بندگی کنیم، او بلد است خوب خدایی کند! خدای مهربان، جوری که فکرش را هم نمی‌کنید، قلب همسرتان را به تسخیر شما در‌می‌آورد ... . خودش وعده داده که اجر متّقین خالص را اینطوری بدهد:

 ... وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ...

کسی که از خدا پروا کند، هم‌او برایش گریزگاهی می‌گذارد و از جایی که گمانش را نمی‌کند روزیش می‌دهد و هرکس بر خدا توکّل کند، هم‌او برایش بس است ...

میرمحمد
۱۹ شهریور ۹۱ ، ۲۰:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ نظر

این یک پُست وابسته به پُست قبلی است!

1. وضعیّت رگ دستم به لطف خدا رو به بهبودی است! ممنون از لطف و احوال‌پرسی‌تان!

2. به لطف خدای مهربان، نیمه دوم افتتاحیه هم به خوبی و خوشی برگزار شد! باز هم ممنون از دعایتان!

3. مهمان گرامی، "آقا" تشریف دارند و چون دیشب به علّت تاریکی نشد دقیقاً رؤیتشان کنیم، امروز صبح به خدمتشان شرف‌یاب شدیم، و فهمیدیم که سفیدرنگ و خوشگل و البتّه خشن هستند! (چون مرغ‌جوجگانمان را خیلی "نوک‌نوازی" می‌کنند!) و امروز متوجّه شدیم بنده خدا خیلی خودمانی و بی‌رودرواسی هستند و از همان دان مرغ و گندمی که برای سایر دوستانشان می‌خریم، می‌خورند!!! ما را بگو که دیشب کشف کردیم باید "کنجاله سویا و ذرّت" برایش تهیه کنیم و امروز همه‌اش تشویش تهیّه این توشه را داشتیم!

4. کارنامه امروزمان هم (شنبه بود خدای نکرده!) به لطف خدا بد نبود! صبح ساعت شش و ربع ترک منزل کردیم و شب ساعت بیست و یک و سی مشرّف شدیم به همان منزل!!! و الآن هم (که فردا شده!) داریم برایتان می‌نویسیم!

مثل همیشه دعا کنید، ذرّه‌ای، فقط ذرّه‌ای اخلاص در کارهایم باشد ... .

میرمحمد
۱۹ شهریور ۹۱ ، ۰۰:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر

 

معشوق می‌گوید: اگر دوستم داری فلان کار را بکن!

عاشق می‌گوید: می‌دانی که اصلا دلم نمی‌خواهد! ولی چون تو می‌گویی، چشم!

***

بایدها و نبایدهای الهی، دو دسته هستند، یکی آنهایی که با عقل و میل من هم جور هستند؛ یعنی به راحتی می‌توانم با وجدانم، حکمتش را بفهمم و به آن عمل کنم، مثل: دروغ نگفتن، مردم‌آزاری نکردن، احترام به والدین، نخوردن سمّ، انفاق و ...

دسته دیگر، چیزهایی هستند که خدا گفته، ولی ممکن است من، با عقل نابالغم، فلسفه آن را درک نکرده باشم؛ مثل: نماز خواندن، روزه گرفتن، حفظ چشم، رعایت حجاب، نخوردن چیزهای حرام و ...

می‌گویم: معیار "عشق و بندگی" ما به آن دادار مهربان، مقدار تقیّد و تعبّد ماست به آن دسته چیزهایی که ازمان خواسته، ولی فلسفه‌اش را نیافته‌ایم، و فقط و فقط به عشق او، و برای "عبودیّت" او پایبندشان هستیم، حتّی اگر خلاف میلمان هم باشد ... . وگرنه، انجام چیزهایی که عقل و دلمان هم آن را می‌خواهد که خیلی هنر نیست! هست؟!

بیایید عاشقانه بندگی کنیم ...

 



تکمله: صبح امروز، برای دومین بار رگ دستم را به فصّادی خبره  و خردمند سپردم ... و نمی‌دانید بعد از تخلیه آن همه خون سنگین و کثیف و تعدیل مزاج "سوداوی" چه حال خوبی به آدم دست می‌دهد ... . هماره، دعاگوی آن طبیب حکیم، و تیم پزشکی همراهشان هستم، که ماهی یک بار به مشهد می‌آیند؛ زیارت می‌کنند و طبابت بی‌مزد و منّت ... پاداش خیرشان با دادار مهربان ... .

تتمّه: عصر امروز، افتتاحیه‌ای که قبلاً عرض کرده بودم، برگزار شد، در نهایت آبرومندی و شکوه و با استقبال واقعاً درخور تقدیر مخاطبین نازنین ... . از همه برگزارکنندگان و شرکت‌کنندگان ممنونم و برایشان آرزوی موفقیّت و خوشبختی می‌کنم ... دعا کنید نیمه دوم افتتاحیه که فردا برگزار می‌شود هم به همین خوبی صورت پذیرد!

تبصره: به جماعت جوجگان مرغ‌نشده مان، عصر امروز یک مهمان گرامی دیگر هم اضافه شد! بوقلمون زیبای مجهول‌الجنسیّتی (!) که صاحبخانه مهربان و گرامی‌مان محض رضای خدا ابتیاع فرمودند و محض رضای خدا نگهداری‌ش را به ما سپردند! ما هم محض رضای خدا داریم توی اینترنت تحقیق می‌کنیم که به این زبان بسته‌ی پر سر و صدا چی بدهیم که بخورد و بهش برنخورد! تا مراتب مهمان‌نوازی‌مان را ثابت فرماییم، محض رضای خدا!!!

تنبیه: این بود کارنامه جمعه عزیزمان، یک روز تعطیل! بیشتر از این سرتان را درد نمی‌آورم، فقط برای بند آمدن نشتی خون محلّ زخم فصدمان دعا فرمایید! سایه‌تان مستدام!
<
میرمحمد
۱۷ شهریور ۹۱ ، ۲۳:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹ نظر
 
پوزش‌نامه: "بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار" پی لقمه‌ای حلال از خانه‌مان بیرون می‌زنیم و شبانگاه "پلاسین معجر و قیرینه گرزن" به صورتی کاملاً جنازه شده برمی‌گردیم! هرچند در جاهایی که خدمت‌ می‌گزاریم، کمابیش دستمان به اینترنت می‌رسد، امّا فرصت و تمرکزی برای نوشتن نمی‌یابیم! (تازه این مال روزهای خوبمان است و از چندروز دیگر که به سلامتی درسها شروع شود، که دیگر واویلا!) در منزل هم، چند ساعتی که شبانگاه مزاحم وقت شریف اینترنت محترم می‌شویم، صرف خبرخوانی و پاسخ دادن ایمیلها و .... می‌شود، پس عذرمان را بابت دیر به دیر نوشتن بپذیرید!

هم‌شهری‌نامه:
یک جایی خوانده بودم: "بس که دیوار دلم کوتاه است...هرکه از کوچه ی تنهایی من می گذرد...به هوای هوسی هم که شده، سرکی می کشد و می گذرد ..." حالا می‌آیند و می‌گذرند، و به خیال خود غمگین‌مان می‌کنند! ولی غافلند از این که رد شدن از همان زیرگذر پر از دود خانه هم‌شهری مهربانمان کافی است که غم عالم را فراموش کنیم ... اصلاً مگر می‌شود همسایه آن آقای نازنین، کم بیاورد؟
به ناامیدی از این در مرو، امید اینجاست ... فزونتر از عدد قفلها کلید اینجاست ...

حرص‌نامه: اگر جویای حال جوجگان مرغ‌نشده‌مان هستید (به بند چهارم اینجا مراجعه فرمایید)، دست‌بوس (یا دست‌نوک!) هستند! و همچنان فقط می‌خورند و هم‌چنان هنوز ثمری به جز تولید روزانه چندکیلو کود مرغی اعلا ندارند! البتّه اخیراً تغذیه‌شان را منحصر کرده‌ایم به دان مرغ و با توجّه به گرفتاری‌های مضاعف بنده، زحمت تر و خشکشان بیشتر به دوش متعلّقه محترمه افتاده است! دعا کنید خداوند صبرشان (مان) دهد!

تشکّرنامه:
از شهرداری محترم مشهد صمیمانه متشکّریم که در بهترین موقعیّت زمانی، طرح عظیم راه‌اندازی اولین خط BRT شهرمان را دست گرفته‌اند و در این ایّام عزیز که مصادف با آمدن سیل زوّار گرامی می‌باشد، نصف خیابان امام رضا علیه السلام را شخم فرموده‌اند! و همچنین راهور ناجای محترم راه‌بلد(!) که در راستای سامان‌دهی ترافیک اطراف حرم مطهّر، کلّا خیابان‌های منتهی به حرم را می‌بندند و خلاص!
به راستی مدیریّت بحران را باید از این بزرگواران آموخت!

التماس‌دعا‌نامه:
قبلاً در مورد طرح "کوچه خوشبختی" برای زوجهای جوان در پُست "مربی‌گری تیمهای پایه" برایتان نوشته بودم، به لطف خدا استقبال زوجها خیلی عالی بود، به جای 50 زوج سهمیه فرهنگسرایی که سر می‌زنم، تا الآن حدود 470 زوج ثبت نام نموده‌اند و فردا افتتاحیّه دارند و دعا کنید به خوبی برگزار شود و دعا کنید دل مجرّدآقاها هم مهربانتر شود و آنها هم همینطور پرشور بیایند و ثبت نام کنند!

<
میرمحمد
۱۶ شهریور ۹۱ ، ۰۷:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸ نظر
 
این روزها، مشهد امام رضا علیه السلام، مجمع دلهای عاشق و جانهای شیداست. زائرین حضرت آفتاب، این مجال (روزهای نسبتاً معتدل‌تر شهریورماه، مابین ماه مبارک رمضان و مهر مهربان) را به نیکی غنیمت شمرده‌اند و به طواف حضرتش آمده‌اند.
برای همه مجاورین و زائرین حضرتش این جملات آشناست که "التماس دعای مخصوص! سلام ما را هم به آقا برسون، نایب‌الزیاره‌ام باش،‌ ویژه! و ..." امّا در آن هنگامه شور و شیدایی زیارت، که دل از دست می‌رود، و "صبر و طاقت و هوش ..." مگر یادمان می‌ماند که همه را یاد کنیم؟ آن هم خصوصی و ویژه!
این مطلب را می‌نویسم برای عزیزانی که در این محذوریّت قرار می‌گیرند، تا موقع زیارت، هیچکس را از قلم نیندازند!
در صفحات آخر کتاب شریف مفاتیح الجنان (صفحه 966 نسخه مفاتیح رایج در حرم مطهّر) دعایی هست به نام "عالیة المضامین" و یا "دعای بعد از زیارت ائمّه علیهم السلام" که همانطور که از نامش پیداست، پر است از مطالب و مضامین عالی معرفتی و اخلاقی و به نوعی می‌توان گفت، تکمیل کننده زیارت است.
یکی از فرازهای والای این دعای شریفه (که عرض من، ناظر به آن است بیشتر) حدود صفحه آخر آن است، آن جایی که از "اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و اغفر لی ..." شروع می‌شود؛ جالب است بدانید در یک پاراگراف، هرکسی را که فکرش را بکنید، یاد کرده است و شریکش کرده در دعا و زیارتتان و شما را هم شریک کرده در دعا و زیارت آنان! ببینید:


... اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاغْفِرْلى وَلِوالِدَىَّ، وَلاِِخْوانى وَاَخَواتى، وَاَعْمامى
... خدایا درود فرست بر محمّد و آل محمّد و بیامرز مرا و پدر و مادرم و برادران و خواهرانم و عموهایم
وَعَمّاتى،وَاَخْوالى وَخالاتى،وَاَجْدادى وَجَدّاتى،وَاَوْلادِهِمْ وَذَراریهِمْ،
و عمه هایم و دایى هایم و خاله هایم و پدربزرگها و مادربزرگهایم را و فرزندانشان و نژادشان
[فرزندان پدربزرگها و مادربزرگها می‌شود همه فامیل نسبی من!]
وَاَزْواجى وَذُرِّیّاتى، وَاَقْرِبآئى وَاَصْدِقائى، وَجیرانى وَاِخْوانى فیکَ مِنْ
و همسرانشان و فرزندان خودم و خویشانم و دوستانم و همسایگانم و برادران دینیم را
اَهْلِ الشَّرْقِ وَالْغَرْبِ، وَلِجَمیعِ اَهْلِ مَوَدَّتى مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ،
از اهل شرق و غرب عالم و تمام آنان که با من دوستى داشته و دارند از مردان و زنان با ایمان
اَلاَْحْیآءِ مِنْهُمْ وَالاَْمْواتِ، وَلِجَمیعِ مَنْ عَلَّمَنى خَیْراً، اَوْ تَعَلَّمَ مِنّى
زنده و مرده شان را و تمام کسانى که کار خیرى را به من یاد داده‌اند یا از من
عِلْماً، اَللّـهُمَّ اَشْرِکْهُمْ فى صالِحِ دُعآئى وِزِیارَتى لِمَشْهَدِ حُجَّتِکَ
علمى آموخته اند خدایا شریک ساز ایشان را در دعاى خیرى که کرده ام و زیارتى که از زیارتگاه حجّت
وَوَلِیِّکَ، وَاَشْرِکْنى فى صالِحِ اَدْعِیَتِهِمْ، بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ ...
و ولیّت نصیبم شده و مرا نیز در دعاهاى خیر ایشان شریک ساز، به مهرت اى مهربانترین مهربانان ...

یادتان باشد دوستان! بعد از دعا و زیارتتان، این دعا (همه‌اش) را بخوانید و همه را شریک خیرتان کنید! از بابت تقسیم ثوابش هم نگران نباشید که به قول بزرگی، دعا کردن مانند روشن کردن چراغ است، نور می‌دهد، چه یک نفر از نور آن بهره ببرد، چه چهل نفر! آیا استفاده آن سی و نه نفر، از بهره نور آن یک نفر می‌کاهد؟!


* اگر تذکّر این نکته "آموختن کار خیری" بوده، این برادر کوچکتان (و همچنین استاد عزیزی که حدود 14 سال پیش این را یادم داد) هم امیدوار است بهره‌ای از دعاهایتان ببرد ... .
** این مطلب را در حرم مطهّر حضرت امام رضا علیه السلام نگاشتم ... به امید قبول حضرتش ... .

 

<
میرمحمد
۱۳ شهریور ۹۱ ، ۰۸:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ نظر