نوروح
به دلیل مایل بودن محور گردش وضعی زمین نسبت به عمود خورشید، این کره در گردش انتقالی، هر سال یک مرتبه به لحظهای میرسد که خورشید -از دیدگاه ناظر زمینی در نیمکره شمالی- از صفحه مماس با خط استواء عبور کرده و به سمت شمال میرود. این لحظه، همان لحظهی آغاز «اعتدال بهاری» است؛ «نوروز» و آغاز بهار و سال خورشیدی در کشور ما و خیلی از کشورهای دیگر.
کرهی آبی-خاکی ما که ادامه جریان زندگی در آن، وابسته به نیروی تابشی است که از خورشید میگیرد، در این هنگامهی اعتدال جنبشی دوباره مییابد؛ از سادهترین موجودات زنده و گیاهان گرفته تا جانوران خزنده و پرنده و ... در این «قیامت کوچک» الهی نفس باز مییابند. در این هیاهوی بازیابی و بازتوانی «انسان» هم مستثنا نیست، «حیوانیت» این «حیوان ناطق» هم در این فصل همآهنگ با مخلوقات دیگر حیاتی دوباره مییابد.
باید به زمین -این زایشگاه و آرامگاه بشر- تبریک گفت نو"روز" را! این که یک سال دیگر، بندگی خدا را کرده و مسافران غنودهاش را به سلامتی و امنیت یک دور دیگر دور سر خورشید چرخانده است!
***
آری! گهوارهی عزیز وظیفه و مأموریت خودش را به بهترین نحو انجام داده و گردشش، به ما یادآور شده که یک سال دیگر از عمرمان گذشته و یک سال دیگر به مرگمان نزدیک شدهایم! «حیوانیت» ما هم در بهار، جان گرفته و نو شده است؛ اما گیر قضیه این است که آن طرف دیگرمان چه؟! مگر نه این است که قوام انسانیّت ما به «روح» ماست؟! روح که نو نشد، خانهتکانی نشد، آدمیّتمان تازه نشد، چطوری رویمان میشود جشن بگیریم؟!
***
نمیگویم تبریک نگوییم! اصلا تبریک، دعاست؛ به معنای آن که از خدای مهربان بخواهیم برکت بدهد به این روز و ماه و سال. اتفاقاً به نظرم این دعا را باید هر شب و هر صبح بخوانیم. بحث بر سر شادیهای عجیب و غریب و تدارکات آنچنانی برای این مناسبت است! چرا برای میلیونها آدم، میلیاردها تومان خرج بتراشیم و در رهگذر این خرّاجیها و بگیر و ببندها، زمینهی گرفتاری و تبهکاری فراهم کنیم برای پاسداشت حرکت انتقالی کرهی زمین!
***
زیادی شلوغش کردهایم! بیرودرواسی و بدون ملاحظه و محافظه عرض میکنم خدمتتان! حواسم به میراث پیشینیان و یادگار دیرینگان هم هست! انگار از آن همه فضیلت و مرام و تعهد و جوانمردی، همینش مانده! آخر برادر جان! جشن بگیر! ولی برای نو شدن خودت، انسانیتت، خلیفةالله بودنت ... . همان که فرمودند هر روز که در آن گناه نباشد ... . نوروز را اگر بهانهای و موعدی قرار دادی برای پاکسازی روحت، آن وقت واقعاً جشن گرفتن دارد! میگیریم، خوب هم میگیریم! امّا اگر 1392 هم مثل 1391، و یا حتّی تباهتر از آن، خندهدار نیست جشن گرفتن برای این مصیبت؟!
***
این یادداشت را سوم فروردین نوشتم؛ ولی گذاشتمش برای الآن که قدری آن شور و هیجان بخوابد و شما هم با دیدگاهی فارغ از احساس بخوانید و بیندیشید! از همهی نازنینانی که تولد حقیر را تبریک گفتند هم، به خاطر نیت و لطف نیکویشان صمیمانه سپاسگزارم؛ ولی با عرض شرمندگی، همچنان که همین چند خط بالاتر عرض کردم، خودم سوگوار این گذر عمر هستم ... بیحاصل ... .
***
دلم میخواهد اوّل اردیبهشت، «نوروح» من باشد ... یعنی همان نوروز واقعی که برای روحم تازگی و بهار بیاورد ... التماس دعا برای آدم شدنم... .
حرفی که همیشه در دل با خود تکرار می کنم را امشب در اینجاخواندم ...
همیشه با خود می اندیشم که وقتی انسان در عید شاد است چرا تلاشی
برای همیشه شاد بودنش نمی کند ؟؟؟
چرا با کمی صبوری و دقت تمام روزهای عمر خود را عید نمی کند ؟؟؟
خودم را می گویم ...
چرا نمی توانم با گناه نکردن هر روز را برای خود عید کنم و شاد باشم...
کاش سال 92 عیدهای بیشتری داشته باشم ....
کاش ...
یاعلی