يكشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۱، ۱۱:۴۰ ب.ظ
خیلی سال پیش از امروز، مثل چنین روزهایی، دیوانهای دَدمنش، که از خیلی وقت پیش چنگ و دندان نشان میداد، هوای دستدرازی به خانهی همسایه به سرش زد ... و با خیال کودکانه ناپختهی چنگ انداختن به دامنهی دماوند، عربده کشید و پنجه در خاک پاک انداخت ... .
و امّا همسایه، یک مرد داشت ... یک شیر پیر ... یکی که پُشت در پُشتش، بر میگشت به ابرمردی تکرارنشدنی ...
شیر پیر، شیربچههای دلاورش را به پیشواز آن دیوانه فرستاد! شیربچههایی پیلافکن که پنجهی دیوان زیادی را شکسته بودند ...
شیربچهها، گوش به دهان پیر، رزمیدند و خروشیدند، تا دودمان دیو را به باد دادند! تا دیوان دیگر را هم درس دادند! درس فراموشنشدنی پروا و پرهیز از دستاندازی به خاک پاک ...
آسان نبود! دیو، با عربده مستانهاش، همهی دیوها را خبر کرده بود، و شیربچهها فقط بابایشان را داشتند و خدایشان را ... و برای همین، خون دلها خوردند، داغها دیدند، گردهها به خنجرهای دوستان دریده شد و گردنها به زیر دشنه دشمنان رفت ... ولی میان خون، از پای فتاده و سرنگون، و البتّه سرفراز و سربلند، تا عمق سینهی پر کینهی دیو را خراشیدند ... و دیو با شاخ و چنگال شکسته، به سیاهی خود نشست ... واماندهتر و سیهرویتر از همیشه ... .
***
پیر، پس از راندن دیو، چشمان پاکش را بست، برای همیشه ... با دلی آرام، آرامتر از همیشه ...
و شیربچهها، مرام پیر را در دلیرمرد دیگری جُستند و به گردش حلقه زدند ... و جنگ تمام نشد، هرگز تمام نشد ... فقط، رنگ و بوی دود و خون و باروت و خاک داغ، جایش را به بو و رنگ دیگری داد ...
***
خیلی سال بعد از آن روزگار رزم جانانهی شیران و راندن دیوان، یعنی چیزی در حوالی همین امروز و در روزگار طلایی سرزمین امن ایمان، گند بیحرمتی از جانب شیطانکهایی آمد ... بیحرمتی به دردانهی هستی، آن ابرمرد تکرارنشدنی ...
و عجیب آن که، از آن جانب دیگر، دنبالهی آخرالزّمانی سامری، دیوی از تبار ننگ اشکنازی، دوباره عربده به سر انداخته و چنگ نشان میدهد و دندان!!! و همهی آنها و اینها گمانم فراموش کردهاند آن درسشان را ... .
***
و خیلی سال بعدتر، فرزندانمان خواهند خواند مثنویهای غرور و افتخار را ... که شیربچههای آخر دنیا، خوب وفا کردند به آیینشان و به خاکشان:
شیطان، با تمام هیمنه و هیبتش، با همهی آدمکها و صورتکها و مترسکهایش، به خاک پاک شیران گوشهی چشم انداخت ... و طمع کرد به دامنهی دماوند ... . و شیربچهها -ققنوس وار- از خاک گلدانهای ترکخورده لب پنجره تاریخ، بر آمدند و به یاری زادهی دیگر آن ابرمرد تکرارنشدنی شتافتند و آن لکّهی ناپاک را از کنعان و سینا و ادوم، پاک کردند ... .
***
و پس از آن، زیاد نخواهد پایید، برآمدن آفتاب ... خواهد آمد ... و میدانیم که خواهد آمد و به همین باور: "دل به پاییز نسپردهایم ..."
تتمّه: کِی پرچم مقدّس دارالخلافه را ... برقلّهی رفیع دماوند میزنی
بعد از زیارت نجف و طوس و کــــربلا ... حتماً سری به فکّه و اروند میزنی
با اشک دیده، آب به قبر مطهّر ِ ... آنان که کشتگان فراقند میزنی
تذکّر: هرچه داریم، از برکت آن پیر و فرزندانش است ... غبار راهشان، توتیای چشمانمان ...
و راهشان، راهمان ... إن شاء الله ...
تنبیه: تهدیدمان میکنند! و ما: ماییم و نوای بینوایی ... بسم الله اگر حریف مایی!
تکمله: صلواتتان، نور دیگری میفرستد، به آرامگاه قیصر شعر پارسی، "امین پور" ...
<
۹۱/۰۷/۰۲
۰
۰
پاسخ:
سلام بزرگوار
بگذارید ببارد ابر دلتان ... و رعد و تندرش را نگه دارید که به زودی به کار میآید ...
التماس دعا...
پاسخ:
سلام بزرگوار
بابت غفلتم شرمندهام و عذرخواه ... إنشاءالله جبران خواهم کرد ...
زندهاند ... شکّی نیست ... و دعا کنید آنان فاتحهای بر ما مردگان بخوانند ...
در مورد سؤالتان هم، انشاءالله مفصّل خدمت خواهم رسید ...
از لطفتان سپاسگزارم
التماس دعا ...
پاسخ:
سلام بزرگوار
دعا کنید از "او" خالی نباشد ...
التماس دعا ...
پاسخ:
سلام دوباره ...
زنده اند ... می بینند ... و قلب پاکشان می تپد برای ما و باری که بر روی زمین مانده ...
و زنده می شویم اگر ...
پاسخ:
سلام
شرمنده ام می کنید با لطفی که بیش از لیاقتم دارید ...
بنده خیلی خوب...؟! اشتباه گرفتید ... خوب حرف زدن، هرگز دلیل خوب بودن نیست! ویرانترم از این حرفها ...
دعا کنید ذره ای اخلاص نصیبم شود ... همین ...
روزگارتان خوش ...
پاسخ:
سلام بزرگوار
سپاس از نظر لطفتان به سیاهه حقیر ...
کوچکتر از آنم که دربارهی "نردبان آسمان"تان اظهار نظری کنم ...
بسیار عالمانه و زیبا مینویسید و امیدوارم توفیق شاگردیتان را بیابم ...
به امید آسمانی شدنتان ...
التماس دعا ...
پاسخ:
سلام بزرگوار ...
شرمنده لطف بیحسابتان هستم ...
دعا کنید "خالی از خود" بنویسم ...
و آمین به دعای زیبایتان ...
پاسخ:
سلام سالار! ممنون از دعوتتان!
گمان میکردم آپ یعنی Up To Date و به عبارتی یعنی بهروز! خدمت رسیدم، ولی انگار حضرتعالی دنده عقب زدهاید!!!
جسارتم را ببخشایید، ولی توی این گیر و دار، قربان دل بیغمتان!
نمیدانم واقعاً وبلاگم را دیدهاید، یا این که با اسپمر مرحمت کردهاید و دعوتم نمودهاید! به هرحال، صفای قدمتان!
التماس دعا
یا حق!
پاسخ:
سلام بزرگوار
قربان دست و قدمتان! بزرگواری فرمودید!
جسارتم را ببخشایید ...
همواره، خدایی و تندرست و شاد بمانید ...
روزگارتان خوش ...
التماس دعا ...
پاسخ:
سلام بزرگوار
ممنون از عنایت و توضیحتان ...
پاینده و سربلند باشید ...
التماس دعا ...
پاسخ:
سلام بزرگوار
سپاس که آمدید و قلم رنجه فرمودید ... .
اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم ...
التماس دعا
پاسخ:
سلام بزرگوار
ممنون از محبّتتان ...
هنوز هم هستند ... زیر پوست همین شهر ... زیر لباس رنگارنگ همین آدمها ... و من باور دارم! فقط باید شیپور جنگ نواخته شود ...
روزگارتان خوش و عاقبتتان به خیر ...
یا حق
پاسخ:
سلام بزرگوار
ممنون از نظر لطفتان ... بیشک با دیدهی اغماض نگریستهاید، وگرنه لایق این همه محبّت نیستم ...
دعا کنید اگر قلمی هم هست، برای "او" بنویسد فقط ...
برای درست شدنم دعا کنید ...
یا حق
پاسخ:
سلام استاد بزرگوار
ممنون از راهنماییتان
هنوز هم مردّد هستم ... مخصوصاً با تحفههای زیبایی که حضرت بیان دارد نشانمان میدهد ...
منتظر یاریتان هستم ...
التماس دعا
پاسخ:
سلام بزرگوار ... ممنون از آمدنتان و سپاس از لطفتان ...
شاد و تندرست باشید ...
التماس دعا
پاسخ:
سلام بزرگوار
ممنون از لطفتان ...
بر شما هم مبارک ...
در پناه حضرت آفتاب ... التماس دعا
پاسخ:
سلام بزرگوار
ممنون از آمدنتان و سپاس از لطفتان ...
التماس دعا ...
پاسخ:
سلام استاد
انجام وظیفه بود
ممنون از محبّتتان ...
التماس دعا ...
پاسخ:
سلام
ممنون از نظر لطفتان ...
و باز هم عذرخواهم از جسارت ...
عید شما هم مبارک و شاد ... التماس دعا
پاسخ:
سلام بزرگوار
سپاس از لطف همیشگیتان ...
دل پاکتان همواره قرین شادی و آرامش ...
التماس دعا ...
پاسخ:
سلام
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتی است که تقریر میکنند ...
به امید طلوع آفتاب و روشن شدن دلهایمان ...
پاسخ:
سلام سید بزرگوار
ممنون از لطفتان ...
انشاءالله از نمازگزاران واقعی باشیم ...
عید بر شما هم مبارک
التماس دعا ...
پاسخ:
سلام استاد گرانقدرم ...
سپاس که آمدید و ممنون از هدیه زیبایتان ...
انشاءالله از "بابالرضا" علیه السلام، وارد بهشت خدا شوید ...
عیدتان مبارک
التماس دعا ...
پاسخ:
سلام استاد مهربانم
سپاس از نظر لطفتان و هدیه زیبایی که آوردید ...
اجرتان با حضرت شمس الشموس علیه السلام ...
عیدتان مبارک
التماس دعا ...
پاسخ:
سلام
ممنون از آمدنتان ...
مقدمش، مبارک ...
التماس دعا
پاسخ:
سلام استاد گرامیم
عیدتان مبارک ...
بزرگواری فرمودید و ارشادم نمودید ... هم بیانتان برای بندهی حقیر را دلخوانی کردم، و هم آنچه برای استاد دیگرم، مسلم حسینی (آدامس شیک) نوشته بودید ... .
سکوتم را بگذارید به پای کم آوردن شاگرد، در مقابل استدلال استاد ...
بیمعرفتم ... شکّی نیست ... بیمعرفتتر از آنکه بفهمم "وبلاگ ننوشتن" دلیل "خالی گذاشتن سنگر" نیست ...
و از خدای مهربان میخواهم روزگاری توفیق و لیاقتم دهد که از رشحه قلم و بیانتان (هرجا که هست) بهره ببرم ... .
برای هدایتم دعا کنید ...
باز هم از نظر عنایتتان خیلی ممنونم ...
التماس دعا ...
پاسخ:
سلام بزرگوار
ممنون از لطفتان ...
عیدیتان، فرج آقا و نیز عاقبت بخیریتان انشاء الله ...
التماس دعا ...
پاسخ:
سلام بزرگوار، ممنون از آمدنتان و تبریک به مناسبت میلاد ولی نعمت عزیزمان
به خدای بزرگ پناه میبرم از این حال ... که بندگان خوب خدا از روی خوشطینتی و صفای باطنشان، با ظاهر نوشتههایم قضاوتم کنند و حال، اینطور، خیلی بهتر از آنچه در واقع هستم ببینندم ...
همواره به این بندهی نالایق خدا لطف بیش از حد داشتهاید و همیشه با محبّتتان، شرمندهام کردهاید، ولی ...
از خدا میخواهم توفیقم دهد تا به آنچه در موردم خیال میکنید، نزدیک شوم ...
ولی به هرحال، خدا شاهد است که خودم را کمترین شاگرد شما و سایر خوانندگان گرانقدرم میدانم ... .
باز هم از این که هوایم را دارید و سایهی لطف و هدایتتان را از من دریغ نمیکنید، ممنونم ...
و سایهتان مستدام ... امیدوارم ...
اجرتان با حضرت آفتاب ... التماس دعا ...
پاسخ:
سلام بزرگوار ...
ممنون از لطفتان ...
شفاعتشان، روزیمان ...
التماس دعا ...
پاسخ:
سلام استاد
کوچکتر از آنم که به میوههای گرانقدر طبع شما دستدرازی کنم، ولی خدمت رسیدم فقط برای عرض ادب ...
ایّام به کام ...
التماس دعا ...
پاسخ:
سلام بزرگوار
ممنون از لطفتان ...
بهره بردم ...
التماس دعا ...
آنقدر روان نوشتید که نرم نرمک صورتمان خیس و شور شد
خدا قوت