چهارشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۵۶ ب.ظ
امروز دو مرتبه اخطار گرفتم ... یک بار صبح و یک بار غروب ... خدا قسمتتان نکند چنین تجربهای را ...
امروز دو مرتبه «مرگ» را خیلی خیلی خیلی نزدیک دیدم ... آنقدر نزدیک که به حساب خودم شهادتین را هم خواندم ... و چه ترسی داشتم از مُردن در این حال و روز تبهکاری و سیهرویی ...
***
دیروز، روز خیلی پرکار و شلوغی بود و دیشب خسته و شکسته به خانه آمدم، اعتراف میکنم برخورد درستی با همسرم نداشتم، به بهانهی کاملاً بیخودی رنجاندمش و دل پاک و مهربانش را شکستم و همین امروز صبح با آن قدرتنمایی «مرگ» هشدار گرفتم ...
***
وای از این فراموشی و غفلت ...
عصر که خسته و پریشان به محلّ کار سوم رفتم، مثلاً درگیر کار شده بودم که صدای شوخی و خندهی دو تا از همکاران بسیار بزرگوار و محترمم آشفتهام کرد ... . غافل از این که آن بندههای خدا از صبح درگیر کار سنگین بودهاند و حالا که کمی سرشان خلوت شده است، مجالی یافتهاند برای رفع خستگی و تجدید قوا ... . این شد که قدری تند شدم و ناجوانمردانه، پرخاش کردم ... . و آن دو مهربان، با نهایت کرامت و فروتنی، از جسارت کودکانهام گذشتند ... .
هشدار غروب هم، بابت این خبط و خطایم بود ...
***
این را نوشتم که به طور خاص حلالیّت بطلبم از همسر صبورم و از آن دو استاد گرانمایه و مؤمن و از برادر نازنینم، استاد «رضازاده» عزیز و باجناق مهربانم که زحمت بیمارستان و ... به دوش ایشان افتاد ... .
و همچنین، به طور عام حلالیّت بطلبم از شما خوانندگان بزرگوار و دوستان بزرگوارم بابت تضییع وقت و حقّتان ... و بابت بیادبیهایم ... نمیدانید «مرگ» چقدر نزدیک است و نمیدانید چقدر از آن ترسیدم ... .
***
خدایا! سپاس که باز هم مهلتم دادی ... . توفیق توبهام عطا فرما، قبل از آن که خیلی دیر بشود ... .
۹۱/۰۹/۰۱
۲
۰
پاسخ:
سلام بزرگوار
همیشه تندرست و آرام باشید ...
و انشاء الله آخر کارمان با شهادت باشد ...
التماس دعا
پاسخ:
سلام سرور گرامیام ...
ممنون از نظر لطف و مهرتان ...
این که گفتید، بیشتر شرمنده شدم به این همه «داده»ی او و «بیمعرفتی» من ...
برای آدم شدنم دعا کنید و از خدا بخواهید جور دیگری ببردم ...
عزاداریتان مقبول
یا حق ...
پاسخ:
سلام بزرگوار
ممنون از لطفتان
و خدای را سپاس که شما هم مهلت دوباره یافتهاید ...
دعا کنید آخرمان اینطوری تمام نشود ... طور دیگری بشود ...
این روزها و شبهای دعا، فراموشم نکنید ...
پاسخ:
سلام استاد بزرگوار، سپاس از تذکّرتان ...
حتماً همین است ...
و دعا کنید فراموش نکنم و این ترس برایم بماند تا شاید به آدم شدن نزدیک شوم ...
روزگارتان خوش ...
پاسخ:
سلام بزرگوار
ممنون از لطف و عنایت همیشگیتان ...
خدای را سپاس که عمر دوبارهتان داد و سایهتان بر سرمان باقی ماند ...
عاقبتتان به خیر و شهادت ...
التماس دعا ...
پاسخ:
سلام بزرگوار
سپاس از دعوتتان ...
امید که عاقبتمان با لبیک به او رقم بخورد ...
التماس دعا
پاسخ:
سلام بزرگوار
ممنون از محبّتتان ...
خاص ...؟ اگر خاص بودم، اهل خطا نبودم که این طور گوشم را بپیچانند ...
دعا کنید آدم شوم ...
چشم!
سالم و سربلند باشید
التماس دعا ...
پاسخ:
سلام
نترسیدن از مرگ، نشانهی پاک زیستن و وارستگی است ... خوشا به حالتان ...
برای درست شدن من هم دعا کنید ...
یا حق
پاسخ:
سلام استاد
ممنون از لطف و بزرگواریتان ...
شرمنده که مشغله و گرفتاری، فرصت خدمت رسیدن و انجام وظیفهی به موقع برایم نذاشته ...
سعی میکنم بیشتر خدمت برسم ...
حلالم کنید ...
التماس دعا
پاسخ:
سلام بزرگوار
رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت ...
این که از مرگ نمیهراسید، نشان از پاکی و سلامتتان دارد.
سلامت باشید و عاقبت به خیر شوید ...
التماس دعا ...
پاسخ:
سلام بزرگوار
ممنون از آمدنتان ...
برای آدم شدنم خیلی محتاج دعای پاکانی چون شما هستم ...
روزگارتان خوش
یا حق
پاسخ:
سلام استاد مهربانم
این تلنگر را اینجا نوشتم تا همیشه حواسم باشد به آن مهمانی که دیر یا زود میآید ...
گاهی با یادآوریاش بیدار میشوم و دعا کنید خداوند این حالت انتباه را از من نگیرد ...
باز هم خاضعانه از محضرتان پوزش میطلبم ... آن روز واقعاً بد کردم و بد گفتم و واقعاً شرمندهام که آن شب باعث نگرانی و دلواپسیتان شدم ...
صاحب اسمتان، قلبتان را صبور و روحتان را بزرگ کرده، و گرنه خطاهای این شاگرد بیمعرفتتان، نابخشودنی است ... حلالم کنید به حقّ خودش ...
و آمین به آن دعای عالیتان ...
خیلی لطف کردید که آمدید و سپاس که قلم رنجه کردید ...
همیشه، تندرست و آرام و خدایی بمانید تا بهشت ... به همراه عزیزانتان ...
خداوند یاور و دستگیرتان ...
التماس دعا
پاسخ:
سلام بزرگوار
لایق و قابل باشم, دعاگو و نایب الزیاره تان هستم...
به خدا پناه می بریم از ناامیدی که بزرگترین گناه پس از شرک است ...
شاد و موفق باشید
التماس دعا