باور کردهایم که یکی از کارکردها و برکات(!) ازدواج، «استقلال» است؛ پسر و دختر با پیوند و تشکیل خانواده، روی پای خود میایستند و از خانوادههایشان «مستقل» میشوند؛ و چیزی که من و شما از استقلال فهمیدهایم، «جدا شدن» و «قطع» و «فاصله» است و در مثبتترین وضعیت، چیزی شبیه استقلال ملّی و خودکفایی و استغناء از دیگران.
در آن روی سکّه امّا، آموزههای دینی ما سرشار است از مفاهیمی که ما را دعوت به «همبستگی» و «اتّحاد» و «دوستی» میکند؛ کلیدواژههای اخوّت، مودّت، وحدت، رفق، مدارا و در دایرهای وسیعتر مفاهیمی چون احسان، انفاق، عفو و ... همه و همه چنین معنایی را روایت میکنند و این معنا زمانی که به حوزهی خانواده میرسد، با تکالیفی همچون «وجوب صلهی رحم» جلوهی نورانیتری مییابد.
بیایید نگاهی دقیقتر به واژه «استقلال» بیندازیم. این مصدر که از ریشهی «قلّ» گرفته شده، در زبان عربی غالباً به معنای «کم شمردن» و گاهی به معنای «به کم بسنده کردن» است؛ از امام صادق علیهالسلام نقل شده که «من استقلّ قلیل الرزق حرم کثیره» یعنی کسی که رزق و روزی کم را اندک بشمارد، از زیاد ِ آن محروم میشود. به نظرم مثبتترین معنای این واژه (که با توجّه به زبان مبدأ، استعمال درست هم داشته باشد) همان «به کم بسنده کردن» و قناعت است.
با این معنای اخیر برای استقلال خانوادههای تازه تأسیس موافقم! چه خوب میشود اگر جوانان دمبخت، به کم بسازند و هرچه زودتر بساط ازدواج و زندگی مشترک را برپا کنند. چه خوب میشود اگر فرهنگ ما از این کلیشه خارج شود که دختر و پسر، قبل از آغاز زندگی مشترک، بایستی همه امکانات را داشته باشند و بعد از عروسی در یک «منزل کامل» زندگیشان را آغاز کنند.
چه خوب میشود اگر آن «صله» و «وصل» میان تازهداماد و خانوادهاش (و همچنین عروس و خانوادهاش) حداقل برای چندسالی، قوی و پیوسته برقرار باشد؛ حتی اگر به بهای وابستگی موقت مالی و اقتصادی باشد. تصوّر کنید در چنین فضایی، نگاه پدر و مادر نسبت به ازدواج فرزندان چقدر سهلگیرانه میشود؛ اگر جَبری احساس نکنند برای تهیه تمام وسایل زندگی در بدو امر ... .
بارها والدینی را که از مخارج ازدواج و زندگی مشترک فرزندشان هراس داشتهاند، مخاطب قرار داده و گفتهام: شما که بحمدالله هماکنون زندگی دو سه فرزندتان را دارید اداره میکنید، واقعاً با آمدن فرزند دیگری به این خانه، به سختی میافتید؟ غالباً پاسخ منفی بوده و چه آسان و شیرین میشود پسر را داماد کرد وقتی نگاهت به عروس، مانند فرزندت باشد و او هم با همین نگاه و با همین توقع وارد زندگی شود، نه با توقع زندگی «مستقل!» و مجزا ... .
این سبک ازدواج و تشکیل خانواده (بدون توقع خودکفایی مالی در ابتدای زندگی) برکات فراوانی دارد که ذهن حقیر به اینها رسید:
1. اگر شرایط مالی پسر و دختر اجازهی تهیهی همهی ملزومات زندگی را نمیدهد، این مسأله باعث تأخیر ازدواج و مفاسد بعدی آن نمیشود؛ زندگی با حداقل مایحتاج شروع شده و این زوج جوان، با تلاش و کوشش، سر و سامان و خانه و زندگی را فراهم میکنند و این باعث میشود که خیلی بیشتر قدردان آن باشند.
2. مشکل مسکن برای زوجهای جوان، آن لبهی تیز و برندهاش که مانع ازدواج بهنگام میشود را از دست میدهد. چه اشکالی دارد که نوعروس و داماد چندسالی در منزل پدری یک کدام ساکن شوند و مبلغ اجاره را برای تهیه مسکن پسانداز کنند؟ قبول دارم که ممکن است مشکلاتی باشد و این «همزیستی» قدری ناخوشایند باشد، ولی وجداناً به این که ازدواج زود سر بگیرد و جلوی تبعات منفی تأخیر ازدواج و «تکزیستی» گرفته شود، نمیارزد؟!
3. زوج جوانی که در نزدیکی (و یا همراه) والدینشان زندگی میکنند، این سعادت را دارند که از خرمن تجربهی همسرداری بزرگترها خوشهچینی کنند؛ حیای از والدین مانع بروز برخی اختلافات جزئی میشود و همچنین برخی ناهنجاریها، وقتی سایهی والدین روی سرشان باشد، رخ نمیدهد. به نظر شما، تازهدامادی که در منزل پدری ساکن شده، رویش میشود بدون عذر دیر به منزل بیاید و یا رفیقبازی کند؟!
4. از دیدگاه فرزند پروری، این عُلقه و ارتباط خویشاوندی قوی، نقش بسیار مثبتی را در تربیت صحیح اجتماعی فرزندان دارد. مطالعات مختلف نشان داده کودکانی که با خویشاوندان و فرزندان آنها ارتباط پیوسته دارند، رشد فکری بهتری داشته و مهارتهای ارتباطی را به خوبی میآموزند؛ نعمتی که هرگز در ارتباط با همسالان دیگر (مهد کودک و مدرسه و ...) نصیبشان نمیشود. همچنین، یاری مادربزرگ و خالهها و عمّهها برای بچهداری، ترس پدر و مادر را از تعدّد فرزندان از بین میبرد و نسل بعدی هم طعم برادر و خواهر داشتن، و نسل بعد از آن طعم دایی و خاله و عمه و عمو داشتن را میچشند ... .
(زمانی از یکی از اساتید بزرگوار شنیدم که در یکی از کشورهای غربی، برای سالمندانی که از نوههای خود پرستاری میکنند، حقوق و مزایایی وضع کردهاند؛ دلیل آن خیلی قابل توجّه بود: آغوش هیچ مربّی به اندازهی آغوش مادربزرگ و پدربزرگ، مادرانه و پدرانه نیست! و جالب این که حتّی به مزایای مادّی آن هم اندیشیده بودند: با این شیوه، هزینههای راهاندازی مهدکودک و خانه سالمندان حذف میشود!)
5. جنبهی معنوی این «سبک زندگی» هم خیلی قابل توجّه است. نگاه کنید به آیات و احادیث فراوانی که به احسان به والدین و فرزندان پرداخته و مژدهی برکات آسمانی و زمینی فراوانی که به اهل پیوند و مودّت و «صلهی رحم» داده شده است و در مقابل عقوباتی که شامل قاطعین رحم میشود. باور کنیم که نگاه مهربانانهی خدا به زندگی گرم و صمیمانهی ما در کنار یکدیگر، باران رحمتهای دنیوی و اخروی را بر سر زندگیمان میبارد و «پایداری» پیوندمان را تضمین میکند ... .
***
و با آن معنا (استقلال به معنای خودکفایی) برای تازهمزدوجین مخالفم! استغنای مادّی از والدین، ذهن را به سمت استغنای فکری و تربیتی میکشاند. کم نیستند پسرانی که چون صاحب درآمد شدهاند و دستشان در جیب پدرشان نیست، گمان میکنند دیگر نیازی به رأی و راهنمایی وی ندارند و دخترانی که بعد از ازدواج، به دلیل این که دیگر سر سفرهی مادر نمینشینند، خود را بینیاز از رایزنی و ارشاد مادر میدانند. چه شوربخت هستند این زوجها و چه تنهایند کودکانی که به جای این که با پدربزرگ و مادربزرگ دمخور باشند و زندگی را از آنان یاد بگیرند، به خاطر تلاش پدر و مادر برای استقلال(!) مجبورند صبح تا شب محبّت مکانیکی و پولی این و آن را بچشند ... . این زمستان عاطفی، چنان تا مغز استخوانشان را سرد میکند که دیگر هرگز روی گرمی با پدر و مادر نخواهند داشت و این اوّل ماجرای فاصله گرفتن از والدین و آسیبهای تربیتی بعد از آن است.
***
پدیدهی ناهنجار جدیدی که اخیراً در شهرهای بزرگ کشومان شایع شده، «تکزیستی» و «خانه مجرّدی» است، با همهی آفات و آسیبهای کشندهی آن برای جامعهی ایرانی و اسلامی ... به نظر شما، این سبک زندگی وارداتی، با آن نگاه «اصل و ارزش» دانستن «استقلال و استغناء» مرتبط نیست...؟
***
با هم باشیم ... همین!
مرتبط: دخل و خرج