روضه سوم
علمدار علیهالسّلام روز عاشورا دست داد و سر داد و جان داد، ولی از قدیم تاسوعا را به نامش کردهاند.
میگویم اگر برای علمدار اشک میریزیم، نه اشک حسرت و عزا و مصیبت، که باید اشک حماسه باشد؛ و اشک حماسه میدانی یعنی چه؟ اشکی که وقتی میریزی که میبینی برادرت، یکه و تنها، همچون شیر به جماعت بیشمار روبهان میزند و تار و مارشان میکند. برادر خوش قد و بالایت که ماه قبیله میخوانندش، تشنه و خاکآلود، میرزمد و میغرد و به «رودخانه رؤیاها» نزدیک میشود؛ بخواهی نخواهی چشمانت خیس میشود ... نمیشود؟
امام علیهالسّلام را نمیدانم امّا ... نبرد برادر را میبیند و میداند که ساعتی دیگر، علمدارش، به همراه عَلَم به خاک و خون میافتد ...
آی جماعت عزادار! اینقدر «آب آب» نکنید! آب آوردن بهانه بود برای اثبات عاشقی عبّاس علیهالسّلام ... شاهدش هم، آب نخوردنش ... .
یادتان هست:
والله إن قطعتموا یمینی إنّی أحامی أبداً عن دینی ...
به خدا به اندازهی ده شب روضه، «اشک حماسه» دارد این تک بیت رجز ...
و ...
آن سیصد متر از فرات تا حرم، چه بر سر علمدار آمد که برای اوّلین بار فریاد زد: برادرم! برادرت را دریاب ...
********
مادّهی عملکنندهی مینهای منوّر، ترکیباتی از فسفر است که سوختن آن، غیر از نور شدید و خیرهکننده، بین 5000 تا 7000 درجهی سانتیگراد حرارت ایجاد میکند ... گرمایی که به راحتی فولاد را ذوب کرده و حتّی به جوش میآورد ... حالا تصوّر کنید وسط عملیات، در هنگام گشودن معبر، مین منوّر عمل کند و برای لو نرفتن محلّ استقرار رزمندگان، جوان 16-17 ساله با شکم روی مینِ شعلهور بخوابد ...
میدانم که چند ثانیه بیشتر طول نمیکشد تا پرواز روحش، ولی به نظرتان چقدر تشنه میشود ...؟
********
میدانستم که داوود میرباقری کاربلد است و اگر هم چهرهی علمدار را نشان داده، حتماً طوری این کار را کرده که حرمتی نشکند و وهنی نشود ... و دلم گرفت وقتی دیدم «مختارنامه» بی علمدار شد ...
امّا امروز خواندم که آن تکههای بریده شده، از جایی درز کرده و در اینترنت پخش شده ... دیدمش و باریدم ...
شما هم اگر خواستید، اینجا شاید باشد هنوز و
اگر یادتان بود و باران گرفت دعایی به حال بیابان کنید ...
یا حق ...
«موشک های ایران در غزه دولت تهران را به وجد آوردند.»