برای قلب قاسم
همکاری دارم بسیار بشّاش و آرام و مؤدّب و باوقار، که همیشه خوشپوشی و خوشاخلاقیش زبانزد است. گمانم دو سال پیش بود و روزی بود نزدیک تعطیلاتی چندروزه که موقع صرف ناهار در جمع همکاران، وقتی گل میگفتیم و گل میشنیدیم، به مناسبتی بحث از مسافرت شد و همان توصیهها و آدرس دادنها و ...، و دیدم آن همکار خوبم ساکت و سر به زیر، فقط لبخند میزند. اینطور مواقع خیلی زود غم نهفته آدمها را حسّ میکنم؛ صبر کردم و پس از جمع شدن بساط سفره، ازش پرسیدم که شما برنامهتان برای سفر چیست؟
با همان حُجب و وقار همیشگی، پرده از دردی برداشت که تا مدّتها فکر و دلم را مشغول کرده بود ... .
همکار مهربانم، فاطمه شش سالهای داشت که تا دو و نیم سالگی شادمان و شیرینزبان بود و هیچ مشکلی نداشت؛ تازه سی ماهه شده بود که روزی میبینند هنگام بالا و پایین رفتن از پلّهها تعادلش را از دست میدهد و ... . زیاد طول نکشید تا زمانی که لوکودیستروفی (Leukodystrophy) تمام اعصاب دخترک را تحلیل برد و اولش راه رفتن و بعد حتّی حرف زدن را از دخترک گرفت و جلوی چشم مادر و پدرش مثل شمع آب شد ... .
این بیماری با نرخ ابتلای یک مورد در یک و نیم میلیون تولّد، امتحانی شد برای آزمودن بردباری پدر و مادر... و آن روز که همکارم در موردش گفت، اقلّا سه سال بود که فاطمه فقط جیغ میکشید، جیغ جیغ و جیغ ... و این، باعث شده بود که خانوادهاش، نه خواب و استراحتی داشته باشند، و نه آرامش و آسایشی و نه امکان سفر و تفریح و ... . و این سوای مصیبت درمان "بیماری خاص" بود که هزینههای کمرشکنش، از همه چیز زندگی عقبشان انداخته بود ... .
معمولاً، کودکان مبتلا به این بیماری، دو سال بیشتر دوام نمیآورند و بعد شمع جانشان خاموش میشود، امّا آزمون همکار عزیزم، پنج سال و نیم طول کشید و امروز، نه برای ترحیم و مغفرت آن غنچه بیگناه و پاک، که برای آرامش دل مهربان همکار نازنینم به مجلسش رفتم و قرآن خواندم ... .
این مطلب را نوشتم، برای بزرگداشت قلب صبور "قاسم" عزیزم که با وجود این همه درد، هرگز خمی به ابرو نیاورد و هرگز نمیتوانستی بفهمی که در پس این چهره پر "بُشر"، "حُزنی" سنگین بر دلش است.
قاسم بزرگوار! و همسفر صبورش! شفیعهای برای خودتان فرستادید و بشارت بر شما که امام شهیدِ همین امروز، حضرت صادق علیه السلام، فرمود:
پاداش مؤمن بر مرگ فرزندش بهشت است، صبر کند یا نکند ...
همان دم در خواهد ایستاد تا زمانی که پدر و مادرش را زودتر از خودش، وارد بهشت کنند ... .
<
...