گشت ایمنی
دوشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۱، ۰۹:۲۵ ب.ظ
توی مشهد ما که خبری نیست! اوضاع کاملاً امن و امان است (برای همه عزیزان!) و هرکس هرکار میخواهد میکند! ولی توی تهران ما گویا خبرهایی بوده و ظاهراً گشت ارشاد، به بعضی خواهران عزیز و دلنازک و حسّاسمان گیر میدهد و قلب برخی برادران عزیز و دلنازک و حسّاس را به درد میآورد!
حکایت این خواهران ما، حکایت راکبان فهیم و بافرهنگ و خردمندی است که به زور جریمه و توقیف، بایستی کمربند ایمنی را ببندند و یا این که کلاه ایمنی را بر سر بگذارند! یعنی باید به زور حافظ جان خودشان باشند!
1. خانواده پدریم (منهای پدر بزرگوارم که گویا از محل کارشان مرخصی نداشتهاند!)، عازم ایرانگردی هستند و 12 همین امشب، پرواز دارند؛ محتاج دعایم برای سلامتیشان ... .
2. امروز، موعد واکسن چهارماهگی جوجهگان بود! با مراجعه به دامپزشک مربوطه و داروخانه گرامی (که بنده خدا متصدّیش اسلوموشن کار میکرد و برای 1550تومان دوا، یک ربع وقتمان را گرفت!) واکسنشان را تهیه نمودیم و به دلیل رقّت قلبی که این رفیقتان دارد (!) (که دل سوزن زدن به سینه یا گردن آن بیزبانها را ندارد!) منتظر تشریففرمایی فامیل بزرگوار متعلّقه گرامی هستیم که بیایند و زحمتش را بکشند!
3. یکی دو روز رژیمشکنی کردیم و الآن داریم از عذاب وجدان، نِفله میشویم! دعا کنید ارادهمان محکمتر شود تا هرچه سریعتر به آن هدف مقدّس (دو رقمی شدن!) برسیم!
4. فردا بیست و یکم شهریور است! سالگرد حملات یازدهم سپتامبر و نیز موعد آن قرار وحشتناک که با هم گذاشتیم!!! یادتان هست؟! اگر فردا شب چیزی ننوشتیم، دعایش را به جان آن دخترخانم محترم خوزستانی بفرمایید! و فاتحهای هم نثار روح این حقیر سراپا تقصیر!
حکایت این خواهران ما، حکایت راکبان فهیم و بافرهنگ و خردمندی است که به زور جریمه و توقیف، بایستی کمربند ایمنی را ببندند و یا این که کلاه ایمنی را بر سر بگذارند! یعنی باید به زور حافظ جان خودشان باشند!
1. خانواده پدریم (منهای پدر بزرگوارم که گویا از محل کارشان مرخصی نداشتهاند!)، عازم ایرانگردی هستند و 12 همین امشب، پرواز دارند؛ محتاج دعایم برای سلامتیشان ... .
2. امروز، موعد واکسن چهارماهگی جوجهگان بود! با مراجعه به دامپزشک مربوطه و داروخانه گرامی (که بنده خدا متصدّیش اسلوموشن کار میکرد و برای 1550تومان دوا، یک ربع وقتمان را گرفت!) واکسنشان را تهیه نمودیم و به دلیل رقّت قلبی که این رفیقتان دارد (!) (که دل سوزن زدن به سینه یا گردن آن بیزبانها را ندارد!) منتظر تشریففرمایی فامیل بزرگوار متعلّقه گرامی هستیم که بیایند و زحمتش را بکشند!
3. یکی دو روز رژیمشکنی کردیم و الآن داریم از عذاب وجدان، نِفله میشویم! دعا کنید ارادهمان محکمتر شود تا هرچه سریعتر به آن هدف مقدّس (دو رقمی شدن!) برسیم!
4. فردا بیست و یکم شهریور است! سالگرد حملات یازدهم سپتامبر و نیز موعد آن قرار وحشتناک که با هم گذاشتیم!!! یادتان هست؟! اگر فردا شب چیزی ننوشتیم، دعایش را به جان آن دخترخانم محترم خوزستانی بفرمایید! و فاتحهای هم نثار روح این حقیر سراپا تقصیر!
۹۱/۰۶/۲۰