هم از آفتاب

چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی ----- پنهان از او بپرسم به شما جواب گویم

هم از آفتاب

چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی ----- پنهان از او بپرسم به شما جواب گویم

هم از آفتاب

علم، رسمی سربه‌سر قیل‌است و قال
نه از او کیفیتی حاصل، نه حال
علم نبود غیر علم عاشقی
مابقی تلبیس ابلیس شقی
علم فقه و علم تفسیر و حدیث
هست از تلبیس ابلیس خبیث
هر که نبود مبتلای ماهرو
اسم او از لوح انسانی بشو
سینه‌ی خالی ز مهر گلرخان
کهنه انبانی بود پر استخوان
سینه‌ی خود را برو صد چاک کن
دل از این آلودگی‌ها پاک کن...

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

آخرین نظرات

  • ۳۰ مرداد ۹۴، ۱۷:۱۶ - فاطمه سلام

پیوندها

روضه اول

جمعه, ۲۶ آبان ۱۳۹۱، ۰۷:۳۹ ق.ظ

 اصلا چه فرقی می‌کند که ترک باشی یا فارس؟ عرب باشی یا رومی؟ جوان باشی یا پیر؟ هنر آن است که آنقدر پاک و پاکباخته باشی، آنقدر آزاد و آزاده، و وارسته از هر وابستگی که بتوانی قبضه‌ی شمشیر را محکم در دستت بفشاری، در دو قدمی مرگ، نه! اصلا چهره به چهره‌ی مرگ، و صدایت نلرزد وقتی با همه‌ی وجودت فریاد می‌زنی:

فاش می‌گویم و از گفته‌ی خود دلشادم     «بنده‌ی عشقم» و از هر دو جهان آزادم ...

 

خوشا به حالت «أسلَم»! خوشا به حالت که قبل از محرّم، مَحرَم شدی. خوشا به حالت که تن و روحت زیر بار گناه، سنگین نشده بود که به زمین بچسباندت ... . خوشا به حالت که آنقدر پیش مولایت آبرو داشتی که قرص و محکم سرت را بالا بگیری و با افتخار بگویی:

أمیری حُسَینٌ و نِعمَ الأمیر ...

 

«مرد» بودی که «اسیر» چنان «امیر»ی شدی! آخر آن امیر، دست روی هر اسیری که نمی‌گذارد برای خریدن ... . نمی‌دانم، شاید در «عرفه» عارفش شدی که جانت را قابل دانست و به حریم «فناء»ش راهت داد ... .

گدای کوی تو از هشت خُلد مستغنی‌ست    اسیر عشق تو از هر دو عالم آزاد است ...

 

و چه زود مزدت را گرفتی أسلم! داغ داغ! هنوز عرقت خشک نشده بود -یا نه! هنوز خونت لَخته نشده بود- که امیر بالای سرت آمد ... . اصلاً باورت می‌شد در آن گیر و دار، حواسش به تو باشد و آن نگاه عاشقانه‌ی بی‌رمقت را ببیند؟ یادت هست وقتی با آخرین نا، خودت را کشیدی و جنازه‌ات را گرداندی به سمت حضرتش، برای آخرین نگاه و واپسین وداع، پرده‌ای از اشک و خون نمی‌گذاشت چیزی ببینی؟

چشمانت را بستی ... و وقتی بازشان کردی که در آغوشش بودی و گرمای گونه‌ی تابناک حضرت آفتاب را بر چهره‌ی خونینت حس کردی ... و امیر بر اسیرش گریست ... .

 

ناز شستت و نوش جانت أسلم! چه کسی سپیدروی‌تر از تو؟! فخری که تو داری، کی دارد که بفروشد؟! حق داشتی در آن لحظه که هر گوشه‌ گوشه‌ی تنت، از بوسه بوسه‌ی زخمی می‌سوخت و می‌نالید، لبخند بزنی و زمزمه کنی:

«مثل من -سعادتمند- کیست که فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم صورتش را بر صورتم نهاده است!»

و با لبخند، تمام کنی ... .

 

غلام نرگس مست تو تاج‌دارانند      خراب باده‌ی لعل تو هوشیارانند

بیا به میکده و چهره ارغوانی کن     مرو به صومعه کآنجا سیاه‌کارانند ...

 


 

کلّ أرضٍ کربلاء ... و باز هم عاشوراء ...

 

۹۱/۰۸/۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰
میرمحمد

دل‌نوشت

نظرات  (۱۰)

رسد آن حــــــال کـــه در شمعِ وجـــود دلدار

بــــال و پـــــر سوخته، کارِ شب پروانه کنم؟

روى از خـــــانقـــــه و صومعــــــه بـــرگردانم

سجــــده بـــــر خاک در ساقى میخانه کنم؟

حال، حـــاصل نشد از موعظه صوفى و شیخ

رو به کـــــــوى صنمــــى والـــه و دیوانه کنم

بسیار زیبا نگاشتید


پاسخ:
سلام سرور گرامی‌ام
خوشا به «حال» دلتان ... که راهرو شده به ره ...
تندرست و آرام باشید تا همیشه ...
التماس دعا ...
۲۶ آبان ۹۱ ، ۱۳:۰۰ مشاوره خانواده
سلام بر شما بزرگوار...
نوشته بسیار زیبا و جالبی بود...
تشکر فراوان...

پاسخ:
سلام استاد
سپاس از نظر مهربانانه‌تان ...
دعا کنید نیّت و عملم زیبا باشد ...
التماس دعا

سلام و عرض ادب خدمت شما.

غم،جان ِ دلمان را در برگرفته ..

"آهسته گویمت نکند بشنود رباب،

از عمر اصغرش،ده روز مانده است"

 

دعایمان کنید ....

درپناه حضرت دوست.

 

پاسخ:
سلام بزرگوار
"و پایان این بی‌قراری بهشت است ..."
برای آدم شدنم دعا کنید ...
یا حق
سلام بنده خوب خدا! مثل همیشه عالی بود ... ما هم اشک مان دم مشک ... میریزد از چشم ... ثواب روضه ای را بردید
التماس دعا
پاسخ:
سلام بزرگوار
ممنون از لطفتان که مثل همیشه بیش از لیاقتم داشته‌اید ...
خوشا به حالتان که قلبتان صافی است و نشانه‌اش همین اشک جاری ... برای پاک شدن این دل سیاه و سنگ هم دعا کنید ...
اجرتان با صاحب این روزها
محتاجم به دعا ...
۲۷ آبان ۹۱ ، ۰۰:۱۸ سیّدِِ خدا
محرم آمد و ذرات عالم

عزادار حسین سرجدا شد

ـــــــــــــــــ

بروزم
پاسخ:
سلام بزرگوار
عزاداری‌تان مقبول حق
التماس دعا

سلام بر شما؛

متقابلا محتاج دعای خیرتان هستم و خواهم بود؛

پاینده باشید.

پاسخ:
سلام بزرگوار
سپاس که همچون همیشه لطفتان شامل حالم هست ...
روزگارتان خوش
التماس دعا
۲۷ آبان ۹۱ ، ۰۳:۱۰ آهسته عاشق می شوم
اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام 

سرجای خودش

هیچ کجا برای من ... 

کرب و بلا 

نمی شود !

.
.
.
التماس نور[گل]
پاسخ:
سلام استاد
امّا من ...
«اغنیا مکّه روند و فقرا سوی تو آیند ...»
می‌دانم که تا آخر عمر هم، حقّ همسایگی همین نازنین غریب را هم نمی‌توانم ادا کنم ... .
خداوند زیارت همه را قسمتمان و قسمتتان کند ... .
التماس دعا
هر روز در "کربلا" سری را به بالای نیزه می برند و دور آن شادی می کنند.
هر روز یزیدیان خیمه ها را آتش می زنند؛ و هر روز "زینب" به دنبال "سکینه" می گردد.
هر روز "علی اصغر"ها و "علی اکبر"ها در منای دوست جان می سپارند.
هر روز "فاطمه" عزادار است.
هر روز ستاره ای را به خون می کشند.
هر روز گلی را پژمرده می کنند.
آری، هر روز عاشوراست و هر جایی کربلا.
شهید بزرگوار "احمدرضا احدی"
پاسخ:
سلام
آری ... هر روز ... و هر جا ...
و خدا کند که «امروز» و «اینجا» حسینی باشیم و زینبی ... .
التماس دعا ...
فهم کربلا ساحت عشق ورزی را سامان می دهد...
پاسخ:
سلام استاد
ممنون از حضورتان و سپاس که قلم رنجه فرمودید ... اجرتان با حضرت آفتاب به خون تپیده ...
برای آدم شدنم دعا کنید که «ساحت عشق‌ورزی‌ام» خیلی بی‌سامان شده ...
یا حق ...
۳۰ آبان ۹۱ ، ۱۲:۴۶ مشاوره خانواده
خوب بود تشکر  و موفق باشید
پاسخ:
سلام استاد بزرگوار
ممنون از لطف و عنایتتان
التماس دعا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">